ماجرای سفر 2 روزه !!!!
برای تعطیلات ٢٢ بهمن پدر جون و مادر جون اومدن خونه ما. اون هم برای ٢ روز . اخه مامان معلمه و باید برمیگشتن. پارسا هم خوشحال از دیدن مهمون ها شروع کرد به شیرین کاریهای معمول و البته غیر معمول!!!! شنبه خیلی سرد بود. باد و بارون و یخ.... مامان اینا صبح زودتر راه افتادن تا اگه تاخیری هم باشه به کلاس فردا برسن....ولی ساعتها تو جاده معطل یخبندون و بسته شدن جاده شدن تا اینکه پدر جون زنگ زد که حال مامان خراب شده داریم با ١١٥ میبریمش بیمارستان. ساعت ١٠ شب بود و من تلفنی با پزشک کََََََََّشیک صحبت میکردم که گفت سکته قلبی هست و دارن میبرنش سی سی یو...... من هم که همینجور اشک ریزان و پارسا از پاچه شلوارم اویزوون دستم به جایی بند نبود.پسرم دو ش...
نویسنده :
مامانی
17:54