سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

واکسن 1 سالگی

بالاخره طلسم شکست و وقت کردم پسرم رو ببرم واکسن بزنه. با پرستارش رفتیم بخش بهداشت بیمارستان محل کارم پارسا اماده میشه بره واکسن بزنه همانطور که مشاهده میکنین شونه چوبی که جهت پیشگیری از کچلی از اون برا پسر استفاده میکردم به 2 نیم خوشمزه تبدیل شده....یه برس چوبی هم داشت که شروع کرده بود به در اوردن دندونه هاش.... که انداختمش دور تا قورتشون نداده.... اینجا پسر داره به همسایه روبرو میخنده که جلو در خونه اش با من سلام علیک میکرد... پسر شجاع مامانی با تعجب بهکار پرستار نگاه میکرد... استینشو که زدم بالا حس کردم پسر چه بزرگ شده...اخه تا حالا تو پاش واکسن میزدیم...سوزن که رفت تو پوستش جیغش رفت هوا و به همون سر...
17 مهر 1390

سرباز وظیفه

   بابایی دیشب از یه تحول جدید تو زندگی حرف زد. ا ی خدا جون اخه کی وضعیت زندگی و جا و مکان ما ثابت میشه؟ باز معلوم نیست بابایی رو کدوم شهر میخوان بفرستن؟  بابایی! این از عوارض شاگرد درسخون بودنه که تا 30 سالگی یه ریز درس بخونی و متخصص بشی و هنووووووووووووووووووووز سربازی نرفته باشی.... حالا با این سن و سال کچلترت میکنن و........ هر جا باشی من و نی نی دوست داریم. عاشقتیم اشخور؟!!!؟؟   ...
15 مهر 1390

عکس 13 مهر 90

  عکسهایی که دیروز از پسرم گرفتم.... البته عکس گریه ها و لجبازیهاشو نذاشتم.... این عکس موقعی که به زور بیدارش کردم تا بریم نونوایی و بعد هم چند تا بلوز گرم بخریم. عزیز و بابابزرگ رفتن بیرون و منو پارسا و کالسکه اش هم راه افتادیم.... پارسا جونم تو اشپزخونه دنبالم میاد مواظبم باشه!!!    یه تیکه نون بربری گرم وتازه تو دهنشه و این مدلی با دست و پای باز تعادلشو حفظ میکنه میوه دوست داره ..موز..هلو و شلیل....هندوانه.... ترکوندن انگور و بعد تف کردنش...   یه سری عکس هم از لباسهایی که براش خریدم.....  و لباسهای جدید پسرم. مبارکش باشه...   ...
14 مهر 1390

قارچ

سلام پسر خوشگلم. الان کنار من تو خواب ظهری و صدای نفست هم میاد اخه ٢ روزه که همش اب دماغت اویزونه و تو خواب هم یه کم سخت نفس میکشی.برات چند تا بلوز استین بلند خریدم برا تو خونه.خدا کنه به کلاه عادت کنی وگرنه بیرون بی بیرون!!! من امروز دیر اومدم خونه ... کنارم نشستی تا من ناهار بخورم و مرتب سبزی خوردن میذاشتی تو دهنم.یه قاشق هم به عشقت یعنی "ماست "میزدی و تو دهنت میذاشتی و شلوارت و سفره رو هم بی نصیب نذاشتی. ببین گل پسرم از صح تا حالا فقط ١ ساعت دیدمت ولی برات یه خاطره نوشتم.. . در حالی که گیج خوابم...فعلا خداحافظ   ...
13 مهر 1390

تاتی

سلام     گل پسرم...قند عسلم ....سلام #  چی بگم ازت که روز و شبم شدی و ..و...چجوری وصفش کنم نمیدونم.... حسی که فقط مامانا میشناسنش... #  چند روزه که تاتی میکنی تا برسی تو بغلم. به قدمهای کوچولوی خودت نگاه میکنی و .......   #  چند روزه که تاتی میکنی تا برسی تو بغلم. به قدمهای کوچولوی خودت نگاه میکنی و میخندی...بای بای کردنو خوب یاد گرفتی گوشی تلفن و ایفون رو میذاری دم گوشت و توش حرف میزنی ... یعنی یه صداهایی از گلوت در میاری. #  من تو ٦ ماه اخیر اصلا پات جوراب نکردم...امشب یه کم  بیرون سرد بود ...با تعجب به پاهات نیگا میکردی. یه ساعتی از برگشتنمون به خونه نگذشت...
12 مهر 1390

چند دقیقه تا یکسالگی

  امروز میخوام یه جشن خیییییییییلی کوچولو بگیرم برات ولی میدونم دل همه کسایی که از ما دورن ولی دوست دارن تو روز تولدت پیشت باشن تو جشن کوچولوی ما حضور داره.... از همین جا به همه سلام میکنیم و دلشون رو به جشن تو دعوت میکنیم.         پسر ناز مامانی سلام. امروز تو 1 ساله شدی. یعنی با من و بابا و شهر و زمین یک دور چرخیدیم دور خورشید و ...............   پسر ناز مامانی سلام. امروز تو 1 ساله شدی. یعنی با من و بابا و شهر و زمین یک دور چرخیدیم دور خورشید و توی فضای لایتناهی رسیدیم همون نقطه ای که تو اولین نفس رو به این دنیا هدیه دادی. و خدا رو میلیونها بار شکر که تقدیر رو خودش رقم میزنه و به ...
8 مهر 1390