الان صبح جمعه است. به عادت هر روز 6 صبح بیدار شدم. نخود لوبیای خیس داده رو گذاشتم بپزه برای یک آش دوغ مشتی. چقدر از اول هفته که هوس اش کرده بودم منتظر جمعه بودم پارسا روی تخت کنارم خوابیده . خوشحالم که خواب خوبی میبینه چون داره تو خواب بلند بلند میخنده. همسرم پای کامپیوتر توی هال خوابش برده و مودم بی پاسوورد ما روشن مونده. دیشب رژیم یک هفته ای اش رو شکست و تا سیر شدن برنج خورد چون از اینکه تو این فقط یک هفته رژیم هیچ وزنی کم نکرده شاکی بود. 6 ماه پیش همسایه برامون یه خوراکی اورده بود که یادم نیست چی بوده ولی یادمه که پارسا ظرفش رو شکوند و من امروز و فردا کردم برا خریدنش. اول همین هفته که برامون کیک خونگی اورد سراغ ظرفش ...