سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

آخرین هفته اسپند ۹۴

آخرین هفته سال سرد و بارانی بود به خستگی از خرید و خانه تکانی مختصر و سرماخوردگی گذشت. و همچنین سر خوردن من از پله های خیس باعث دردهایی شد که احتمالا تا سال دیگه هم خوب نمیشه دومین دندون جلوی پایین مهسا در حال پاره کردن لثه های پایین هست. سرلاک گندم و خرما میخوره ومیگه هممممم پسری هم با شیرین زبونی و بداهه گویی هاش باعث لذت وخنده من میشه پارسا میگه: مامان تو خردیبهشت گلها زیاد میشن ( احتمالا مخلوط خرداد و اردیبهشت) تو محوط یه فروشگاه باز شده. یه بار پسر رو فرستادم مایع ظرفشوویی و یه بیسکوییت بخره ...برگشته میگه مایع گلی ندارن. میگم هرچی داشتن بگیر.... رفته با ماکارونی مانا و چند تا بیسکوییت و شکلات برگشته یه روز دیگه ...
29 اسفند 1394

نقاشی های مهدکودک

پارسا جان برخلاف خونه که نقاشی ها رو با خودکار و بدون رنگ میکشه تو مهدکودک خیلی بهتره اکثر نقاشی های پسر توسط یک امضا و آفرین بزرگ از مربی اش تقریبا تخریب شده بود. مثل نقاشی بالا نقاشی هتل ترانسالوانیا کارتون مورد علاقه اش   نقاشی های ۵ سال و اندی ...
28 اسفند 1394

دندون نی نی مهسا

۱۶ اسفند وقتی مهسا جون حدودا ۵ و نیم ماهه بود تیزی دندونش رو لمس کردم. ذوق ملنگ شدم بینهایت. دیگه نمیتونستیم بگیم کچل بی دندون... یا اینکه مهسا بی دندون..افتاد تو قندون دخترک کوچول موچول من بی سر و صدا دندون دراورد. البته اگه بی اشتهایی و اب دهان ریختن و دست تو دهان گذاشتن چهل پنجاه روز اخیرش رو ندیده بگیریم. این هم عکس دندونش. البته دندون ناناز من از انچه در عکس میبینید به شما تیزتر است ... و در لمس کاملا برجسته و تیز این رو هم بگم که هنوز کم شیر میخوره..فرنی رو بهتر از سوپ میخوره. سرفه هاش بدتر شده و شروع کردم به دادن کواموکسی کلاو و اینکه امروز دو بار اسهال شد.مرتب دستهاش و پستونک و دندون گیرش رو میشورم. اقااااا.....
21 اسفند 1394

ما تو شکوفه ها

این بهار ششمین بهار پارسا و اولین بهار مهسا هست امروز بیست و یکم اسفند مصادف با اغاز سال نو تورکمنی رفتیم محوطه عکس بگیریم هوا عالی و ابری افتابی با کمی بادپراکنده بود پسر که از همون اول اتمام حجت کرد که عکس ممنوع! لباس گلگلی و تور صورتی سر مهسا کردم و به نیت عکس و البته هواخوری رفتیم بیرون.پارسا نهایت عدم همکاری رو تو عکس گرفتن انجام داد. میگفت زنبور نیشم میزنه و اینک شما عکس بگیرین من یادگاری نگاه میکنم ! دیگه با التماس و تهدید یه دو تا عکس گرفت اینجا هم بدون اطلاع ازش عکس گرفتم. داشت رد نورانی رو زمین رو دنبال میکرد تا به حلزونش برسه از دختر هم بگم که هر ژست و پوزیشنی میگرفت جز اونی که من میخواستم و  پ...
21 اسفند 1394

روز زمستونی گل گلی

روزهای اخر سال خیلی سریع دارن میگذرن و بالاخره برای اولین بار سنبل سال قبل جوونه زد و وعده گل فروش عملی شد. اون هم گلدونی که به حال خود رها شده بود یه کم روزمرگی مینویسم برای روزهای فراموشی: امروز سیزدهم اسفند من و پسری رفتیم والاگل و سه چهار تا گلدون خریدیم و بعد حسابی جلوی در خونه رو خوشگل کردیم.لادن هم اولین گل خودش رو داد و خلاصه قشگ اماده اومدن بهار شدن الان دو روزی هست که مه خیلی غلیظ داره اینجا و تفریحم شده که هر دوساعت یکبار در رو باز کنم و از میون گلهام از مه خیس بشم...و گاها روده حلزون دربیارم. امروز برگشتنی هم برا پسری کباب ساطوری مخصوص با برنج و مخلفات گرفتم. علیرغم اصرارش اومدیم خونه و تو محوطه زیرانداز پهن کردم و م...
14 اسفند 1394

مهسا ۵ ماهه شد ( اتلیه خانگی ۴)

۵ ماهه شدم   چهارم اسفند دختر ما ۵ ماهه شد. سه شنبه افتابی که از کردکوی برمیگشتم کیک خریدم. همون روزی که بابای بچه ها بلیط برگشت مشهد داشت. شب من بودم و پارسایی که بیقرار کیک خوردن بود و مهسایی که نق و نوق خوابیدن بعد حموم رو داشت. ولی فسقل تو عکس گرفتن همراهی کرد و پسمل بالاخره به سهم کیک اش رسید  و تا چند روز میگفت که برا بابایی کیک بذار! بابایی کیک خورد؟ و البته این روزها یاد باباش زیاد میفته و دلتنگی اش رو میکنه لیموها هم از دو سه هفته پیش که مریض بودم و بابام اینا اومده بودن مونده بود و من و پسملی از اون شب لیموشیرین خور شدیم. الان هم پارسا وز وز میکنه که « بسه! چقدر مینویسی. بیا باز...
8 اسفند 1394
1