جوجه هام و جوجه ها
فهميدم مهسا ميتونه خوب نقاشي بكشه ولي نميخواد. چون يهو يه نقاشي خوب ميكشه. اعتراف ميكنم باهاش كم كار ميكنم. وقتي دعواش ميكنم با صداي اهسته ميگه داداش خوابه يا جوجه خوابيده. اغلب اين ترفندش جواب ميده و ارووم ميشم. روز به روز به پستونك وابسته تر و از دسشويي فراري تر ميشه. بايد وقت كنم توالت رو براش پر از بادكنك و برچسب كنم. موهاشو از ترس شروع مدرسه ها و شپش كوتاه كردم. همينطور موهاي پسر رو. با موبايل بازي سرگرم هستن تا وقتي موبايل داداشش رو ميخواد و اون نميده و گريه سر ميده. اين موقع هست كه موبايل هاشون قايم ميشه. صندلي غذا رو دوباره از انبار اوردم و دختر خيلي دوسش داره. مرتب هم ميگه اين كار يا اين چيزى دوس دارم يا دوس ندارم و اين تنها منطق...
نویسنده :
مامانی
11:56