یک هفته عزای عمومی به همراه بهترین امکانات پزشکی و البته ملاقات ممنوع به دلیل چند خراش جزئی یک سانتی روی زانو🥰 سه روز تب و بی اشتهایی و بدخوابی احتمالا بخاطر دندان های مرواریدی نانازش. که از اینجا به بعد کل زندگی با مامانش غرغر کردن رو یاد گرفت. قطره ی خوش طعم استامینوفن رو با اندک غذای خورده شده بالا میاورد. تب های شبانه و بدن داغ موقع شیر خوردن نمیدونم واقعا برا دندون بود یا سیستم ایمنی اش داره خودکفا میشه! دقیقا در روزهای عید فطر که مسافرت بابل و قائمشهر رفته بودیم. آخر گریه و بداخلاقی رو از خودش به نمایش گذاشت. چقدر هم روزهای خردادی سردی بود بازی موردعلاقه ی پارسا که مرتب درباره اش حرف میزنه و یه گروه به همین نام تو ...