سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

خلاصه نوروز 92

روز سی ام : سه نفری سال رو تحویل کردیم. بعد هم شروع کردم به جمع کردن وسایل خودم وپارسا و کنسرو و کتاب و... روز اول: کله صبح دربست گرفتیم برا تایباد. من و پارسا و پرستارش. 3 ساعت تو راه بودیم. بعد یه سوئیت حیاط دار بهم دادن و رفتم برا ویزیت مریض هایی که تو این چند روزه عید هیچ متخصصی تو شهر نبود. من باید مریض های قلب و داخلی ومغزو اعصاب رو میدیم. حتی زائو یی که تشنج کرده بود و زنی که یکسال تو ای سی یو به دستگاه وصل بود و  اکوی نوزاد و بیمارعفونت کیسه صفرا و ... من که رشته ام قلب بود روز دوم: هوا بهتر شد ویه سر رفتیم پارک. عصر هم پزشک اوژانس زنگ زد که یه خانم 3 ماهه حامله با طپش قلب اومده . گفتم علامت دیگه اد نداره؟ گفت نه. گفتم ...
17 فروردين 1392

هفت سین 92

عید همه تون مبارک   البته هنوز عید نشده، ولی از اونجایی که از اول  فروردین خونه نیستم دو سه روز زودتر سفره انداختم. پسری هم که سرگرمی خوبی پیدا کرده: سیب بخورم؟ (حتما همون سیبی که رو سفره هست) ماهی بریزم؟ ( سنجد و سپند برا ماهی بریزم؟) ..... میگه: ماهی خریدیم. برگ خریدیم. (سبزه!!) پول خریدیم .(سکه!!) ..... ماهی برگ بریزم؟ مامان شمع اوتاد (شمع رو انداختم ) که شکست و چسب کاری شد. دم به ساعت هم که قران باز میکنه ومثلا داره میخونه. دوربین به دست تو خونه میگرده ،این عکسها رو خودش از سفره گرفته:       ...
29 اسفند 1391

عاشورا 91

  عاشورا 91 - من و پارسا - مشهد - باب الجواد   چند روز تعطیل رو پدر و مادر من خونه مون بودن و هر روز حرم رفتیم. بعد از مدتها... پارسایی به تقلید از ما چهار رکعت رو کامل با ما همراهی کرد . قربون زیر لب زمزمه کردن هاش برم. به یمن اومدن پدر جون و مادر جون دلی از مرکبات  تازه و ماست نعناع و فسنجون و ... دراوردیم. ولی روز عاشورا برگشتن شمال و من و پسری رفتیم حرم. این هم از امسال... ...
13 آذر 1391

وبلاگ پارسا یکساله شد

دوست عزیزم گالیا منو دعوت به یه موج وبلاگی کرده برا شرکت تو یه بازی.... من هم از تمام دوستای خوبم دعوت میکنم تو این بازی شرکت کنن.... خودم هم در اسرع وقت میام تو بازی... ........................................................................................................... یه تولد دیگه: تولد وبلاگ پسرم شده. اواخر تیر پارسال خیلی اتفاقی وبلاگش رو ثبت کردم و خوشحالم که خاطرات عزیز دلم رو توش مینویسم. و خوشحال تر که با مادر هایی اشنا شدم که همه تو غم و شادی هم شریکن . و چقدر این جمع کمک میکنه تا بچه  هامون رو راحت تر و بهتر بزرگ کنیم. بیشترین بازدید از مطالب وبلاگ از : اتاق پسرم      &nb...
4 مرداد 1391
1