خوش به حالشون
خوش به حالشون. پدرجون و مادرجون تا چند ساعت دیگه سفر حج شون شروع میشه. چقدر منتظر این روزها بودن.نشد که برا بدرقه برم پیششون. ایشالله خدا ازشون قبول کنه و به خیر و خوشی برگردن.
و ایشالله زودتر قسمت من وشما بشه. البته سفری که دنیا و اخرت مون رو متحول کنه وگرنه چه بسیار از این سفر رفتن ها. اخر کلام اینکه التماس دعای مخصوص از مامانی و بابایی!
دیروز دایی جون و خانمش اومدن خونمون. پسر هم استقبال گرمی ازشون کرد و تا اخرین لحظه ای که میتونست چشمش رو باز نگه داره کنارشون نشست. اخ که این پسر من واقعا فامیل ندیده است. برا شام هم مرغ و انارترش و ماهی شکم پر درست کردم. به به... ( البته خودم که نمیتونم تعریف کنم...حالا اشکال نداره!) از اونجایی که پسر نخوابیده بود کنار سفره ما نشست و تا تونست "شپلشت کاری" کرد.اخرش هم سبد سبزی خوردن رو واژگون کرد و شروع کرد با اون دستای کوچولوش یکی یکی تو دهن من میذاشت. دایی جون اینا یک ماهه که عروسی کردن و ٢-٣ روزی اومدن و ما رو از تنهایی جمعه این هفته دراوردن...
یه سوال
دور و بر خونمون کفتر چاهی و یاکریم زیاده و حتی چند بلبل هم هستن که رو درختا میخونن و ادم و به ماورا میبرن........
اسپند اسپند دونه، اسفند سی و سه دونه، از خویش و قوم و بیگونه، هر که از دروازه بیرون رود، هر که از دروازه تو بیاید کور شود چشم حسود و بخیل شنبه زا یکشنبه زا پنجشنبه زا جمع زا، زیرزمین، روی زمین، سیاه چشم، زاغ چشم، هر که دیده و هر که ندیده، همسایه دست راست، همسایه دست چپ، همسایه پیش رو، بترکه چشم حسود و بخیل........
نمیدونم به چشم زخم و چشم زدن اعتقاد دارین یا نه. قبلا که بچه بودیم یه بنده خدایی همسایه مون بود که مامانم سعی میکرد ماها جلوش افتابی نشیم..اخه چند باری ازمون تعریف کرد به دقیقه نکشید یه بلایی سرمون اومد.
ولی جدای از اون با اینکه چشم من شور نیست میترسم از بچه خودم تعریف و تمجید کنم اخه شنیدم و حتی دیدم که بلافاصله برعکسش اتفاق میافته... نمیدونم. یادمه پارسا حدودا ٦-٧ ماهه بود از ظهر ساعت ٢ که اومدم خونه شروع کرد به گریه. اون هم چه گریه ای..پوشک عوض کردم...لباساشو در اوردم...شیر و اب و غذا دادم....سعی کردم خوابش کنم.... یه ریز گریه میکرد طوری که داشت خفه میشد. میدونستم کولیک هم نیست چون با صدای سشوار سریع ساکت میشد و هم اینکه بعد ٦ ماهگی کولیک بعیده..... خلاصه تا ٧ شب یه ریز گریه کرد و من هم گریه میکدم. باور کنید تا بعد ٥ ساعت اسپند دود کردم و دودش بهش خورد سریع ساکت شد که هیچ ..شروع کرد به بازی و خنده......
الان هم که گاهی بیخود نق میزنه یا هیچی نمیخوره یا از بیرون میایم اسپند دود میکنم براش. نکنه کسی تو وبلاگ چشمش کنه....
البته تو قران و احادیث هم چشم زدن رو تایید کردن و بهتره برا رفعش بخونیم:
سه مرتبه ذكر «ماشاءاللّه لاحول ولا قوة الا باللّه العلى العظيم.
از تازه های گل پسر بگم که اقا راه میره. البته هنوز تعادل نداره. براش یه چهارچرخ خریدم شبیه ماشین صندلی و بوق و فرمون داره. قسمت عقبش هم یه دسته داره که نگهش میداره هلش میده. با اون رفتیم تو قسمت بازی بچه ها تو پارک باهاش راه میرفت یهو ولش کرد چهار دست و پا رفت طرف سرسره و هیچ کس جلودارش نبود.
امشب هم جلو تلویزیون نشسته بودم یهو صدای بلندی اومد. اقا رفته شیشه کلفت میز بزرگ رو هل داده و انداخته. یادم باشه صبح اول وقت شیشه رو ببرم جای دیگه فقط از چوب میز استفاده کنیم.
راستی فهمیدم گربه به چی نیگا میکرد.....
اگه گفتین تو عکس بعدی گل پسر به کی نیگا میکنه؟
بله. به عکاس یعنی مامانش که وقتی از سر کار برگشت پسرش رو دید و تمام خستگی اش در رفت.
پارسای گل ندیده
از فضای سبز چند شاخه گل چیدم و دادم دستش. با تردید و تعجب از دستم گرفت تو مشتش و تمام راه محکم تو چنگش نگهش داشت و حتی تو خونه هم ولش نمیکرد. بهشون نگاه میکرد و میخندید. انگشتش رو تا نزدیکشون میبرد و سریع عقب میکشید. خلاصه این اولین بار بود که گل دستش گرفت و مخلوطی شد ار ذوق و تعجب و هیجان و چند تا عکس یادگاری:
پی نوشت ١: بابایی این روزا خیلی کار میکنه و ما کمتر میبینیمش. هر هفته میاد ولی اینجا هم میره سر کار. فقط گفتم که بگم خسته نباشی.
پی نوشت ٢: این روزها کلاس هامون خیلی زیاد شده و شیفت هامون هم پرکار شده.. از طرفی چپ و راست کنفراس باید بدیم. خلاصه جسما خیلی خسته میشم. یه پسر ٢٤ ساله معتاد تزریقی هم به خاطر اعتیادش ،یکی از دریچه های قلبش عفونت کرد و بعد عمل شد ... دریچه رو عوض کردن و برای ادامه درمان انتی بیوتیک اومد بخش ما و یه شب به خاطر مصرف زیاد موادی که همراهی اش اورده بود رفت اون دنیا. برای اون هم ناراحت شدم چون هنوز وقت داشت به یه زندگی سالم برگرده. البته فکر نکنین من همش امار مرگ و میر میدم. اغلب مریض های ما خوب میشن .ولی فکر میکنم اون وظیفه ماست که درمان میشن. مثلا نمیدونین جدیدا چقدر زیر ٣٠ سال با سکته قلبی میاد و خوشبختانه با درمان مناسب مرخص میشن. ولی واقعا چرا یه ادم به ظاهر سالم ٢٨ ساله باید سکته کنه؟ با ارزوی سلامتی برای همه.