سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

دیکشنری پارسا به فارسی

1390/10/15 20:33
نویسنده : مامانی
808 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گل مامانی.

پارسا جونم نمیدونی چقدر ناراحتم که اغلب اوقات روز رو پیشت نیستم. نمیتونم باهات حرف زدن و یا مهارت های دیگه رو تمرین کنم. حتی راه رفتن رو خودت تنهایی تمرین کردی و یاد گرفتی.

البته اون موقع هایی که خونه هستم هم اینقدر شیطونی میکنی که تمرکز نمیکنی به حرفام ولی موقع خواب خوب گوش میدی چی میگم و وقتی برقها خاموشه و تو رختخواب هستی تمرین میکنیم.

میگم گوش پارسا کو؟ گوشت رو نشون میدی و بعد با هم دست میزنیم و تشویقت میکنیم

میگم دماغ پارسا کو؟ انگشتت رو میذاری رو بینی من.

میگم : ببعی میگه؟ میگی بع بع

البته بگم ها. اگه عشقت بکشه میگی. اغلب هم عشقت نمیکشه و باید 20 بار تکرار کنم تا لطف کنی و جواب بدی.

هرچی میگم بگو اب ، هم هم ، و یا  بابا و مامان هنوز نمیگی. ولی عروسک سخنگو که میگه تکرار میکنی... ولی هنوز صدامون نمبزنی. اگه چیزی رو بخوای دستمون رو میگیری و میبری پیشش.

میگم کنترل تلویزیون رو بده. میری میاری.

میگم برق رو خاموش کن . میری سمت پریز برق

ماشالله این روزها لیوان لیوان اب میخوری. بابایی میگه بس که خونه رو گرم میکنی. نمیدونم ..اخه خودم سرمایی هستم.  میگم پارسا ابه.... دنبال لیوان اب رو اپن رو نگاه میکنی.

دیشب یه چیز عجیب دیدم. مثل همیشه کفی مبل رو انداختی تا خودت بری بالا بشینی. یه تیکه اشغال پیدا کردی و در حالی که پرتش میکردی گفتی : ایش.... یکی دو بار دیگه هم این حرکت رو تکرار کردی...فکر کنم از پرستارت یاد گرفتی.

و من که برای " ناگهان " به حرف اومدن تو لحظه شماری میکنم این روزها خوشحالم. ببین با چه واژه هایی هم شروع کردی؟

هب : هواپیما

تش : الهی شکرت

این هم پسری وقتی سیر میشه و قاشق رو از دست من میگیره و میذاره تو ظرف و میگه: تش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

خاله ی امیرعلی
15 دی 90 21:51
فدات بشم من الهی دلمو بردی اینجا بس که شیرین زبونی میکنی افرین خاله جون همیشه بعد غذا تشتو بگو افرین گل پسر مهربون و قدر شناس و زرنگ
مامان آریان جون
15 دی 90 22:50
آفرین عزیزم.حالا مامانی می بینی یه دفعه پسرمون همه چی رو باهم میگه و خوشحالت میکنه.
مامان پارسا
16 دی 90 7:41
نوووووووووووووووش جونت گل پسر همینجوری هم معلومه پسملمون حسابی باهوشه و کلی کار بلده یه بار بگو اییییییییییش
مامان یسنا
18 دی 90 0:19
آخی چقدر کارای بچه ها شبیه به هم هستن داشتم اسن پستت رو میخوندم همش یسنا جلوی چشمم میومد. از طرف من یه بوس گنده از لپاش بکن
خاطره مامان بردیا
19 دی 90 16:57
قربونت برم که می گی ایشششششششششش
مامان زهره
20 دی 90 9:31
خداراشکر سید کوچولو دوری مامانش را تحمل می کنه و خودش تمرین می کنه تا همه چیز را یاد بگیره! سید کوچولو را ببوسین. (جمله یه کم امری شد)!
مامان مهسا
24 دی 90 13:27
ROMINA
24 دی 90 18:52
سلام من لینکت کردم
سایه
28 دی 90 15:00
چه دیکشنری جالبی داره من دادشم که کوچیک بود به نارنگی می گفت "اندی" فقط همین یادمه
سایه
28 دی 90 15:01
راستی موی بلند خیلی بهش میاد