این نیز بگذرد...
امروز که رفتم مهد دنبالش دیدم توی یک تخت خالی نرده دار نشسته، یه قطره اشک روی گونه راستش هست، سرش پایینه و در حالی که انگشتهای یه مشتش رو با دست دیگه اش باز میکنه اروم میگه " دووو"
پی نوشت: امشب ٢١ اسفند یکی از شیفتهای ٣٠ ساعته من که اصلا هم حس درس خوندن نیست....
این هم ماشین بنده تو محوطه بیمارستان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی