از نفس افتادیم
خوشحال و خندان رفتیم فروشگاه. خسته و عرق ریزان برگشتیم.
پارسا ( داد و فریاد کنان) :منو بلند کنین لوستری رو که از سقف ١٠متری اویزون شده تکون بدم؟؟!!!
پارسا ( با هیجان و علاقه): از پله برقی رفت بالا و اومد پایین... ١ بار...١٠ بار....١٥ بار.... و اخرش هم جیغ و گریه و دست و پا زنان که باز هم میخوام برم رو پله برقی
پارسا (کنجکاوانه و متفکر): خودم تنهای تنها کالسکه خودمو هل بدم.. شما هم اصلا دست بهش نزنین(وگرنه جیغ و داد) ...هر ٤ قدم هم وامیستاد تا ببینه چرخ کالسکه چجوری از حرکت وامیسته.... من و بابایی هم از مصدومین برخورد کالسکه با پاها معذرت خواهان....
پارسا (با سرعت فراوان) : من همینطور برم و شما هم منو نگیرین.....
پارسا (داد و فریاد کنان): یه پله برقی دیگه.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی