امروز پارسا (24 خرداد 91)
بعد از خواب حسابی بعد از ظهر پسرم رفتیم زیست خاور. با کالسکه بردمش. تو راه براش ذرت نمکی خریدم. بعد 1 ساعت که برگشتیم خونه مشغول خوردن بود و کلا یه جیک کوچولو هم ازش در نیومد؟؟؟!!!
براش یه لباس تابستونه خریدم و برای خودم یه روسری.
بعدش که رسیدیم خونه هنوز حاضر نبود دست از سر خوراکی هاش برداره. براش سی دی با نی نی 5 رو گذاشتم تا ببینه.
رفتم حمومش کنم. برا اولین بار دیدم به جای اینکه بپره با سطل و لگن بازی کنه و شیر اب رو باز و بسته کنه رفته زیر دوش ارووم واستاده و اشاره میکنه صابون رو بده بزنم به تنم
مشغول بازی شد و من تو اشپزخونه داشتم سریع ترین شام دنیا رو اماده میکردم. دیدم بدو بدو در حالی که یه چیزی تو مشتشه اومده تو اشپزخونه، در سطل زباله رو باز کرده و انداخته توش، داره میره. دیدم استیکر گربه رو که رو البومش زده بودم کنده . بهش اخم کردم که بلافاصله دستشو برد بالا و شروع کرد به داد زدن ( اقا پیشدستی میکنه و من رو دعوا میکنه)
بعد دیدم جوراب منو ورداشته رفته دم در ایستاده ( حالا نمیدونم منظورش این بود که بریم بیرون یا نه؟).گفتم پارسا اون ایشه...بندازش پایین.... دیدم به یه چشم به هم زدنی جوراب بیچاره منو برد انداخت تو سطل زباله
این هم شام پارسا (نیمرو هم زده!)
و این هم پسر من که در حال گریه کردن میخواد از صندلی غذا بره بالا و شامش رو بخوره.
قبل از خواب هم میگفت تو زیر پتو خیمه درست کن تا من از بیرون بپرم روش... حالا 1 بار و 2 بار و 10 بار و 20 بار هم نه؟؟؟؟ الان پسر خستگی ناپذیر من خوابید