buten ten
buten ten
موقع خواب گفتي: مامان ميوميو باتن تن ..بيار
گفتم چي؟ ميو ميو باتن تن...بيار
اصلا نفهميدم چي ميگي: پرسيدم کتاب قصه؟ گفتي نه ...باتن تن
پرسيدم: موبايل که پيشي داره؟
گفتي نه.. باتن تن
اصرار هم ميکردي که بيارمش.
گفتي اونجا و به کنار تخت اشاره کردي! چيزي نبود.
با هم رفتيم يه دوري تو اتاقا زديم. گفتي: تو کيفه!
تو کيفم رو گشتي پيدا نکردي.
خلاصه چند شبي با همين داستان گذشت و من همش تو فکر بودم که چي ميخواي
شما بگين اون چيه که تو کيف جا ميشه، گاهي کنار تخته. با ميوميو هم ارتباطاتي داره؟
...
...
اومدم خونه و ازت پرسيدم: چه خبرا؟ با بابايي خوش گذشت؟ يا همش پاي کامپيوتر نشست؟
گفتي: اره.. باتن تن!
من:
نتيجه گيري: باتن تن= کامپيوتر
نانت (nanet) در دیکشنری پسرم دو معنا داره:
1- وانت
2- حامد (یا همون بابا نانت)
.
.
.
دختر کوچولو دوید سمت تاب که یهو با تابی که با سرعت در حرکت بود برخورد کرد وکله پا شد. سریع بغلش کردم و بعد مدتی دادمش بغل مادربزرگش.
برگشتم دیدم پارسا جلوتر از جمعیت تماشاچی میشینه و پا میشه و هی خودشو یه وری میکنه و هیجان زده و ترس الود میگه: نی نی اتاد .. کله اوخ شد..نی نی تاب بازی اوتاد...
.
.
.
در ادامه تصمیم یک ساله ما مبنی بر تعویض خودرو ، امروز به پارسا که داشت تلفنی با باباش مثلا حرف میزد گفتم: بگو بابا ماشین بخر!
یه کم مکث میکنه و میگه: بوتیک لیک ...بخر...خب! آبی...بخر...نه گهوه ای.
توضیح: بوتیک لیک = هلیکوپنر
ابرو کشیدن و گوش یه وری کشیدن و موی فشن :
الان دو
سال و پنج ماهته: