امروز ما (17 فروردین 92)
موقع خواب انگشت اشاره شو تو هوا میچرخونه و میگه : نقاشی خط خطی
.....................
اونقدر التماس کردم که بازی بسه بریم خونه که با اصرارش به اب بازی دیگه طاقت نیاوردم، گربه کنان و کشون کشون اوردمش تو ماشین وقول دادم دیگه نیارمش پارک
.....................
دیروز تمام مراحل دسشویی رفتن رو خودش انجام داد تا پوشیدن ش و ر ت وشلوارش. امروز که بعد از دعوای پارک اومدیم خونه و بهش گفتم شلوارتو بپوش جهت بیشتر نزدیک شدن به مامان ناراحت یواش گفت: ب ..لد ...نیشتم
...................
وقتی مهد بود ماکارونی درست کردم که خیلی دوست داره. خونه که اومد ته کیفش دنبال خوراکی باقیمونده بود که پیدا نکرد. خواستم با ماکارونی غاقلگیرش کنم که خودش گفت: تموم شده. ماکارونی بده...
از بویی که تو خونه پیچیده بود فهمید ناقلا.
...................
براش سالاد شیرازی درست کردم میپرسم چی میخوری؟ میگه : سالاد.
میگم توش چیه؟ میگه: گوجه قمز...سبز...سفید....سبز (این اخری اشاره به نعنا خشک)
بعد میره سراع رنگ ماکارونی و قاشق چنگالا
..................
از من رنگها رو میپرسه. دست میذاره به صورتم ومیگه: چه رنگیه؟
مونده بودم چی بگم
گفتم سفید
گفت : نه...کرمی