سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

زمستان من

1393/1/28 23:20
نویسنده : مامانی
919 بازدید
اشتراک گذاری

زمستان 92 ی من

اول چند تا عکس بعد هم خلاصه یک روزم

سرگرمی شبانه زمستونی که برای من گذشت  :

 

 و نتیجه :

 

رفتم تو کار گل و گیاه. این یکی از گلدون هایی هست که خودم درست کردم

البته الان همه گلهاش وا شدن و عروسکی شده برا خودش

 

و خونه ما تو یه روز برفی

سرگرمی روزانه زمستون من

خلاصه ای از یک روز من:

صبح خودم پارسا رو بردم مهد تا به مربی اش گوشزد کنم بیشتر مواظب پسرم باشه تا اون دوقلوهای امین امیر چنگول نندازن زیر گردن پسری...

رفتم بیمارستان:

1-     اول صبح یه اریتمی با افت فشار  که شوک دادم بهش

2-     یه مریض سکته قلبی دیروز اومده بود با ریتم جانکشن و افت فشار و اپنه حین استرپتوکیناز که الان خوبه ولی رفته تو توهم

3-     یه PSVT   مقاوم به درمان با ریت 220 که از دیشب اریتمی نداشت رو فرستادم بخش

4-     یه خانم جوون با درد قفسه سینه شدید نصفه شب رو بردم برا اکو

5-     ویزیت سایر بیماران بستری منجمله AF,ACS..

 

6-     چند تا مریض رو ترخیص کردم و خلاصه پرونده نوشتم

7-     مریض ANT MI 5 روز قبل رو به نیت ترخیص بردم اکو CLOT  داشت گفتم چند روز بمونه برا وارفارین و آنژیوش رو هم کنسل کردم

8-     رفتم درمونگاه MI  هفته قبل که استنت هم گذاشته شد براش با ادم دستها و خارش و قرمزی اندام ها اومد..کاپتو رو قطع کردم و انتی هیستامین دادم

9-     تو درمونگاه مریض هفته قبل با اسکنش اومد ایسکمی خفیف دیواره تحتانی که فعلا گذاشتمش رو دارو

10- دیابتی انسولینی با درد سینه فعالیتی کلاس 3 اومده برای اوکی قلب برای عمل چشم

11- دختر 12 ساله رو اورده که تو رو خدا ببینش که سپتوم دهلیزی اش انوریسمال بود احتمال دادم قبلا ASD  بوده

12- بسیار خانم باردار ارجاع شده جهت بررسی قلبی را ویزیت فرماییدم

13- مشاوره ICU 2 عدد

14- پاسخدهی به همراهان بیماران بستری به مقدار بیش از حد کافی

15- شارژ نبودن قسمتی از دستگاه تست ورزش که اپراتور منو کشت بس که صدام زد

 

اینا مال فقط امروز صبح تا ظهر بودها..باور بفرمایین..امشب انکال هستم

 

 

 

30 روز پشت سر هم انکال بودم. گرچه گهگاهی عصرها میرفتیم پارک یا خرید.

بابای پارسا هم که اومد رفتیم یه دوری زدیم و ناهار هم بیرون خوردیم من سبزی پلو با ماهیچه گردن که خیلی چسبید تو هوای ابری و یه منطره عالی. عکس های گشت زدن اون روزمون کو؟

 

روزها میگذرن. صبح ها ویزیت مریض و درمانگاه و مشاوره و اکو و هفته ای یه روز میرم برا انژیو. عصر ساعت 5 پرستار پارسا میاد و تا صبح میمونه.

یه کلاف آبی به انتخاب پارسا گرفتم و با راهنمایی پرستارش یه جلیقه بافتم براش.

بالاخره برای یکی از اتاق خواب ها بخاری گرفتن و اسپلیت اتاق خواب دیگه رو سرویس کردن و یهو دوتا اتاق خواب گرم پیدا کردیم و اینجوری لباس هامون هم زودتر خشک میشن.

تو این 3 ماه چند باری خانواده هامون اومدن و یکی دو باری فرصت شد من برم پیششون.

زندگی میگذره..

اواسط اسفند بهمون مجوز مطب دادن و رفتم پی جا و وسیله گرفتن و منشی پیدا کردن و کارت چاپ کردن و تبلیغات و ...

فعلا"...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)