تولد طلوع
17 ادریبهشت 94 خواهرزاده کوچولوم یکساله شد
اولش نمیخواستیم بریم. دوساعت راه تا اونجا با این وضعیت من و برگشتن هم سخت بود
ولی بعد که عمه پارسا زنگ زد و برا ناهار همون روز دعوت کرد باعث شد تولدش هم بریم. چون خونه شون دقیقا نیمه راهمون بود و هم استراحتی میکردم و هم پارسا با پسرعمه اش بازی میکرد
واقعا هم بازی کرد و به زور 6 عصر راضی اش کردم بریم خونه خاله اش
تو راه خوابید و وقتی رسیدیم سیرخواب نشده بود و بداخلاق و تخس بود
شام مفصلی هم از ماهیچه و کباب و مرغ و انواع دسر تهیه کرده بودن
من یه بلوز کوچولو براش خریدم
طلوع خاله..امیدوارم سالهای سال سالم وخندون باشی
جای برادرزاده های گلم خالی بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی