سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

نیمه تابستانه 94

1394/4/29 15:41
نویسنده : مامانی
791 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم.. الان 4 سال و 9 ماه سن داری

پر از سوال و کنجکاوی و پر از انرژی و محبتی

همنشین و همصحبت دوست داشتنی منتو این جای غریب

مشتاق به دنیا اومدن خواهرت کاملا بهش ابراز علاقه میکنی

اخیرا مرتبا اصرار میکنی باهات بازی کنم و منم ناشی از خستگی و بارداری حوصله چندانی ندارم ولی اونقدر اصرار و تمنا میکنی که راضی میشم... الان ولی کاملا فهمیدم چیکار کنم تا هر دو راضی باشیم. با اولین خواهش تو برای بازی کردن من میپذیرم چون فهمیدم با حدود کمتر از یکساعت وقت گذاشتن کاملا راضی میشی و تا آخر شب کاری به کارم نداری و کنارم نقاشی میکشی و کارتون میبینی یا با هم کتاب تمرین کار میکنیم و ...

این روش واقعا خیالم رو راحت کرد و دیگه به خاطر اصرارهای مکرر تو عذاب وجدان نمیگیرم

دوسه باری در حد رفتن به خونه پدربزرگ ها تو تابستون رفتیم بیرون و هوا اونقدر گرم هست که تا الان که اواخر تیر هست نتونستیم پارک و گردش بریم

البته سوای دریا رفتن و ابتنی دو نفره تو و بابات که من فقط به حسرت اب بازی نگاتون میکنم و بعد شستن لباس های پر از شن تون میمونه با من...

اون دفعه که رفتم سونوگرافی پرسیدی که ایا موهای سر نی نی دراومده که بفهمیم دختره یا پسر؟سوال

وقتی سر یه چیزی ناسازگار میشی میگی اصلا تا وقتی  نی نی دنیا بیاد کمکت نمیکنم...یا تا وقتی نی نی دنیا بیاد غذا نمیخورم..یا میگی تا وقتی خواهرم دنیا بیاد من با کی بازی کنم؟

روزی که رفته بودم مغازه سیسمونی و پند تا لباس نوزاد خریدم گفتی مامان برا من لباس نمیخری؟؟؟ در حالی که همیشه از لباس خریدن وپرو لباس فراری بودی..فهمیدم که باید بیشتر از این ها حواسم به تو باشه تا ورورد این تازه وارد یه وقت ضربه نخوری.

بصورت خودجوش اعداد رو یاد میگیری. از روی سررسیدی که توش نقاشی میکشی شکل اعداد رو یاد گرفتی ..با انگشتت روی فرش عدد پنج رو مینویسی و میگی اونی که شکل قلب برعکسه چنده؟ وبعد عدد 11 رو مینویسی و میگی اونی شکل STOP هست چنده؟خندونک بعد شکل های عجیب میکشی که من  نمیفهمم  و از نگاه هایی که به ساعت میندازی فهمیدم اعداد انگلیسی رو میکشیعینک باید بهت یاد بدم که شکل اعداد تو زبانهای مختلف فرق میکنه... چقدر سخته اموزش

اون روز واقعا شوکه شدم که گفتی مامان ساعت شیش شده..بریم بیرون

و دیدم دقیقا شیش هست.. ظاهرا از یک ساعت شمردی تا دیدی عقربه کوچیک رو عدد شیش هست...بهت میگم از کجا یاد گرفتی..میگی: نمیدونم..فک کنم یواش یواش دارم بزرگ میشم

برات یه کره جغرافیایی زمین خریدم. چون دیدم به اسم کشورها و موقعیت هاشون وپرچم هاشون علاقه نشون میدی..حالا اسم کشورها وفاره ها و دریاها و شمال و جنوب رو تفننی ازم میپرسی

میپرسی مامان چرا تو ایران دنیا اومدم؟تعجب منم گفتم هرجا دنیا میومدی همین رو میپرسیدی بعد هم اینکه قبلا پیش خدا یه فرشته بودی و اومدی تو شکم من که تو ایران بودم... خب چی بگم والله؟؟؟

تو بازیهات به تصادف کردن و له شدن و جنگ و اینها علاقه نشون میدی و نمیدونم  باید نگران باشم و یا اقتضاس سن ات هست

 

وقتی از سرکار میام خونه میگی مامان ناها خورزی و بعد نماز خوندی و بعد استراحت کردی باهام بازی میکنی؟؟؟ یعنی من میتونم بگم نهههه؟؟؟

هنوز حتی برای برداشتن یک شکلات که برای تو ریختم تو ظرف روی میز اجازه میگیری و من فکر میکنم شاید با تربیت و وقتی کهمن برات میذارم شاید سهم بیشتر رفتارت ذات خودت باشه و یا شیوه زندگی سه سال اول عمرت که رو نظم و ترتیب و بازی و گردش گذشت.

مثلا میخواستم تو این پست فقط عکس بذارم و حرفی نزنم

چند تا عکس از خرداد و تیر ماه امسال مونده یلدگاری اینجا برات ثیت میکنم

 

محوطه بیمارستان جون میده برا دوچرخه و ماشین سواری

باغ و شالیزار خونه مادربزرگم..پر از صدای جیرجیرک و گرما و رطوبت تابستونی

درحال خوردن سیب ترش تازه و البته شسته نشدهخطا

هنوز گردوها و انجیر و انار و خرمالو و ازگیل و انگور و اینا نرسیدن و به همین سیب بسنده میکنیم

با پسرعمه جان ساحل بهشهر

این هم ماشین شارژی به هفتصد و خورده ای هزار تومان با کلی دردسر خریداری شد و اگر زور پرستار و یا حضور پدرش فراهم باشه تو محوطه یا پارک بازی میکنه

 

پسندها (1)

نظرات (0)