سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

وزن مهسا...مریضی پارسا

1394/11/7 11:56
نویسنده : مامانی
729 بازدید
اشتراک گذاری

از دیروز که مهسا رو بردم مرکز بهداشت خیلی ناراحتم و فکرم مشغوله. نمودار رشدش کند شده و از صدک ۷۵ به زیر صدک ۵۰ اومده. خودم هم احساس کردم لاغر شده و چند روزی هم هست که خوب شیرخشک نمیخوره و شیر من رو که اصلا و ابدا نمیخوره مگر تو خواب و اون هم یه کم.

کارمند بهداشت هم هی ااااای و واااای میکرد که وزنش کم شده. یعنی تو دوماه اخیر حتی یک کیلو اضافه نشد.

بعد هم واکسن زد و ظاهرا به خاطر مشکل واکسن خوراکی پولیو یک تزریقی قلج اطفال هم زد به پاش و یه ثلاث هم به پای دیگه اش.

خلاصه دپرس بچه رو اوردم خونه و رفتم مریض ها رو ویزیت کردم. اتفاقا دو روزی هست باروون شدید یکسره میباره.

به پرستارش سپردم بیشتر بهش شیرخشک بده وخودم هم برا گرفتن شیر خودم با بچه لج نکنم. ولی جدای از کاهش وزن نگران بیماری زمینه اش هستم. با پرس جو از همکار متخصص اطفال و سرچ اینترنت رفتم بگ و ظرف استریل از ازمایشگاه برای ازمایش ادرار گرفتم

تصمیم گرفتم بذارم گشنگی بکشه تا شیر منو بخوره ولی وقتی گریه میکنه دلم به رحم میاد فوری شیرخشک درست میکنم که اونهم چند سی سی بیشتر نمیخوره و ده برابر چیزی که میخوره بادگلو میزنه. دیگه دارم دیوونه میشم.

تازه با اون وشع غذا خوردن پارسا که غذاهای مورد علاقه اش به کمتر از تعداد انگشت های یک دست میرسه قشنگ میشینم گریه میکنم و البته تو دلم خدارو شکر که سالم هستن.

امروز صبح تا ۳ انژیوگرافی بودم و فسقل سر وته ۱۰۰ سی سی شیرخشک خورد. تو راه برگشت شربت اشتها اور سیپروهپتادین و چند تا سی دی کارتون خریدم. یه دوز دارو که دادم پشیمون شدم .خیلی خواب الود شد و میدونم برا زیر دو سال خیلی خوب نیست. دکتر اطفال هم گفته وزن بچه تو دو ماهگی خیلی بالا میره و بعد طبیعی میشه و نگران نباشم.

بیشتر روز رو خوابه و اخر شب یه مقدار سرحال تر هست.

یادمه وقتی پارسا به این سن بود تپل و بازیگوش بود. بعد من تو یه مغازه یه خانمی رو دیدم که بچه همسن پارسا رو مثل نوزاد تو پتو پیچیده و تو بغلش بود. اونجا تو دلم گفتم بچه ۴ ماهه مثل بچه یکماهه تو پتو بغلش کردن.... والان که دختر رو میبینم یاد اون حرفم میفتم.

لاغری اون اصلابرام مهم نیست. فقط دعا میکنم آزمایش ادرارش نرمال بشه و شیر خودمو بخوره.

...........................................

در کل ۱۰ روز اخیر خوب نبود. سرماخوردگی پارسا مزمن شده بود و سرفه  میکرد. میگفت گوشش وزوز میکنه تا اینکه متوجه شدم صداهای ارووم و حتی متوسط منو نمیشنوه وباید خیلی بلند حرف بزنم. بردمش دکتر اطفال و گفت ویروسیه. خودم هم گوشش رو معاینه کدرم  یک طرف واکس بود. دلم طاقت نیاورد و خواستم فرداش ببرم دکتر گوش حلق هم ببینه که یهو از صبح دیدم چشمشاش هم چرکی شده و دلمه های زرد بسته. فوری رفتم انتی بیوتیک موضعی وفارمنتین خریدم. اون روز مهد نرفت و شبش هم مامان و بابام اومدن.

منم سرفه میکردم و صدام خش داشت . کم کم کاملا صدام قطع شد و حتی نمیتونستم نجوا کنم. مهسا تو بغلم به چشمام نگاه میکرد و نمیتونستم باهاش حرف بزنم. و تلفن هایی رو که از بیمارستان بهم میشد با صدای فجیعی از ته حلقم جواب میدادم .خلاصه با سوپ و نشاسته و کدو اب پز و استراحت صوتی بعد ۳ روز بهتر شدم.

خلاصه این روزها اصلا خوب نبود برام جز اینکه پسری فین کردن یاد گرفت. در یک صبح سرد و فس فسوی دی ماه با توضیح اینکه هوا رو از دهن بده تو و از دماغ بریز بیرون اولین فین پسر با موفقیت انجام شد و منو از خفگی نجات داد.

ولی همین فین کردن های محکم باعث شد مویرگ هر دو تا ملتحمه چشماش پاره بشه و خونریزی کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ساناز
7 بهمن 94 20:34
سلام منو بلینک خبرم کن بلینکمت