سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

تولد عمه زاده ها و حواشی

1394/11/20 21:38
نویسنده : مامانی
1,064 بازدید
اشتراک گذاری

بهمن ماه هم تند داره میگذره.

اولین ۵ شنبه ماه تولد دعوت بودیم نکا. یعنی یه دوساعتی راه بود از خونه. و من خیلی خسته. پارسا دلش میخواست بره و من با سردرد نیمه خواب بودم که دخمل خراب کاری کرد. ساعت ۴ زمستون. یهویی حمومش کردم و یهویی پارسا رو هم حموم کردم و راه افتادم. خلاصه شب خوبی بود. پارسا با من کاری نداشت و دخمل هم یه کم نق و نوق کرد و کماکان شیر کم میخورد. پسرعمه اش هم واکسن زده بود و ۷ کیلو شده بود. یه لباس ابی خوشمل و تور انداختم سر نی نی. سر اخر بعد از اینکه یه امپول هیوسین چکشی به برادرشوهرم تزریق کردم ساعت ۱۱ شب اومدیم سمت گرگان.برعکس رفتنی مهسا زیاد نق و نوق کرد و مرتب برا شیر دادن و خوابوندنش ترمز کردم. با پدربزرگشون برگشتیم.

فرداش جمعه بعد ویزیت رفتیم پارک به خاطر پارسا . و عصر هم مادر و خواهر همسر با خانواده اومدن. یعنی موقعی که اماده بودم وسط دو تا فسقلی که خواب بودن چشمامو ببندم.ولی باز هم به پسری که با پسرعمه اش بازی میکرد خوش گذشت. یعنی چتر باز کرده بودن زیرش ابمیوه میخوردن به سبک سواحل هاوایی. البته از یکساعت گریه کردن پارسا به خاطر خراب شدن سازه لگویی اش هم یادی بکنیم.

فرداش تا عصر درمونگاه داشتم و برا مهمون ها شام کشک بادمجون درست کردم. تمام شهر رو ساعت ۷ شب گشتم یه مرغ تازه یا بال کبابی پیدا نکردم.

باز فرداش تا عصر درمونگاه بودم و وقتی اومدم به مناسبت اومدن بابای بچه ها پلومرغ با الو بادمجون درست کردم

همه اینها رو گفتن تا بگم روز بعدش بعد از اینکه پدربزرگ و مادربزرگ بچه ها رو رسوندم ترمینال تا چندین ساعت زیر پتو لرزیدم و اه و ناله کردم و گلومو فشار دادم و ...

و اینچنین شد که دخمل هم دچار تب و سرفه گذرا شد

و باز تو یه روز بسسسسییییار سرد بردمش برا وزن و دکتر اطفال و شنوایی سنجی (محض تلاش یک مادر دست تنها)

...................................................................................

دخمل الان تو چهار و نیم ماهگی دستاش رو برا گرفتن اشیا جلو میبره

صداهای بلند از حنجره اش خارج میکنه

از غریبه ها یه کمهراس داره تا باهاشون اخت بشه

ننو رو خیلی دوست داره ولی همچنان کم شیر میخوره و دارو ویتامین اد به زوووور

غلط میزنه به دو طرف و دستش زیرش گیر میکنه و هنوز نمیتونه به حالت اول برگرده

خیلی قلقلکی حتی گاهی با چک کردن پوشک یا ناز کردن پشتش غش غش میخنده

...............................................................................

پسری یه هفته ای نرفت مهد و منم اصراری نکردم. واقعا  مجبور نیست حتما بره. فهمیدم شیر اب دسشویی مهد خیلی هم سفت نیست و این تنبلی پسر هست که خودشو خوب نشوره.

وقتی تو مهد پسری به سر و شکم پارسا بزنه مدیر اونو میاره جلو و به پارسا میگه همونجاها رو بزنه.خطا.جل الخالق....و پارسا هم میزنه.. بهش گفتم دیگه نزنه و بگه طرف معذرت خواهی کنه و تکرار نکنه

 

یه روز با پتو اتشفشان درست کرده بود. بهش گفتم میدونی همیشه اتیش ندارن و فعال نیستن؟پرید وسط حرفم و گفت: میدونم.خودم میدونم. وقتی باروون میاد خاموش میشنتعجب

پسری همچنان به نقاشی های بدون رنگ خوشگلش ادامه میده

کاردستی از رو ذهنش درست میکنه و کارش شده چسب و قیچی

یه روز اشک الود و نگران اومد تو سالن و گفت دیگه هیچوقت هیچوقت هیچوقت نیا اتاقم!!!گفتم چی شده گفت هیچی ..نزدیک بود گریه کنه. گفتم الان میرم اتاقت.خیلی ترسیده و پشیمون بود. گفت اخه رو دیوار نقاشی کردم.فقط گفتم کار درستی نکردی. اشکالی نداره. دیگه این کار رو نکن. ولی خداییش اگه کاملش میکرد خیلی قشنگ میشد

 

عکس های تولد محمد امین و ریحانه:

 

 

 

 

این هم شاهکارهای هنری که تو متن وصف کردیم از سید پارسا جلالیان ۵ ساله از حوالی گرگان

 

با عرض پوزش از ریاست بیمارستان..ریاست دانشگاه و وزیر محترم بهداشت که در و دیوار نم گرفته و قطره چکان در باران و مامن عنکبوت وهزاران حشره و جونده شان را پسر ۵ ساله مان به این شکل دراورد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)