پایان سال تحصیلی دوم و مهد
سلام. صدای منو از آخرین روزهای خرداد ۹۸ میشنوید. هوا ابری و نسبتا خنک و خونه مرتب و بچه ها اب نبات به دهن سروصدا میکنن. مهسا دم به ساعت لباس عوض میکنه و پیراهن میپوشه و پارسا با اکراه تکالیف زبان رو انجام میده. هر ۱۵ دقیقه هم به نوبت میگن مامان با من بازی کن....
تعطیلات ۱۵ خرداد با عیدفطر باعث یه تعطیلی چند روزه شد که سفر نزدیک خونه مادربزرگ و پدربزرگ بچه ها رفتیم. یک اشتباه اینکه اسکوتر جدید مهسا رو نبردیم و تمام چند روز نق زد که برگردیم خونه.
اب استخر بادی از چاه خونه پدربزرگشون پر شد. استخر بادی به ۲۵۰ تومن همون روز اول یک طبقه اش پاره شد ولی بازم عمقش زیاد بود.
یه صبح تعطیل هم رفتیم دریاچه الاگل که تو فصلش پرنده مهاجر زیاد داره ولی الان به خاطر بارندگی پر از اب بود.
از وقتی پارسا تعطیل شده دختره مهد نمیره. ولی جشن پایان سال شون رفتیم. مهسا تو سه تا شعر دسته جمعی شرکت کرد. خسته با خرگوشی های کج. ولی بلند و مسلط تو جمع میخوند. اخرشم یه عروسک هدیه گرفت
تعطیلات ۱۵ خرداد با عیدفطر باعث یه تعطیلی چند روزه شد که سفر نزدیک خونه مادربزرگ و پدربزرگ بچه ها رفتیم. یک اشتباه اینکه اسکوتر جدید مهسا رو نبردیم و تمام چند روز نق زد که برگردیم خونه.
اب استخر بادی از چاه خونه پدربزرگشون پر شد. استخر بادی به ۲۵۰ تومن همون روز اول یک طبقه اش پاره شد ولی بازم عمقش زیاد بود.
یه صبح تعطیل هم رفتیم دریاچه الاگل که تو فصلش پرنده مهاجر زیاد داره ولی الان به خاطر بارندگی پر از اب بود.
از وقتی پارسا تعطیل شده دختره مهد نمیره. ولی جشن پایان سال شون رفتیم. مهسا تو سه تا شعر دسته جمعی شرکت کرد. خسته با خرگوشی های کج. ولی بلند و مسلط تو جمع میخوند. اخرشم یه عروسک هدیه گرفت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی