سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

زمستون با سه شاخه گلم

1398/11/20 17:56
نویسنده : مامانی
510 بازدید
اشتراک گذاری
دی ماه ۹۸ که گذشت و فرصت نوشتن نداشتم پر از حادثه بود از ترور سردار سلیمانی و بعد موشک باران پایگاه امریکا توسط ایران و بعد حادثه ی تلخ هواپیمای ایران- اوکراین باعث شد استرس پشت استرس به همه وارد بشه

این ماه پارسا امتحان داشت و سخت مشغول درس بخون درس بخون گفتن بودم. تمام سوالات ممکن رو‌ تو برگه مینویسم و اون جواب میده. بهترین کار برای مرور کامل مطالب. یه گوی جادویی برقی براش هدیه گرفتم. ولی چون معلمش نامه داد که درس نگارش رو نخونده و گفته چون کلاس زبان وورزش میرم نخوندم من عصبانی شدم. از طرفی ناظم تماس گرفت که چند بار تکالیفش رو خونه جا گذاشته.....خلاصه تایم زیادی صرف اش کردم و الان احساس میکنم بهتر شده. البته با نظارت شدید من🙁. اون روز هم تو اتاقش با من و باباش جلسه گذاشت و از اذیت های بچه های کلاس تعریف کرد و اخر نامه ی احضار والدین جهت امور انظباطی رو تحویلم داد در حالی که اشک الود میگفت دوبار دیگه نامه بدن منو اخراج میکنن. خلاااااصه برنامه هایی داریم با این پسر فیلم سینمایی. منم هرچند روز تبلت اش رو پنهان میکنم و الباقی...

از اتفاق های خوب هم جشن عقد خاله فاطمه ی بچه ها بود که تو خونه ی پدری برگزار شد.

و الان سخت مشغول جهاز خریدن هستن موبایل من هم پر شد از عکس پارچه و رو تختی و ظرف و فرش.
صدرا واکسن دو ماهگی اش رو خیییلییی راحت پشت سر گذاشت بدون تب. پسرکم کفتر شده و غان و غون میکنه لبخندهای گشااد میزنه و گهگاهی هم باصدای بلند میخنده که دلم ضعف میره براش. دست هاش رو داره شناسایی میکنه و ناشیانه به اجسام چنگ میزنه. تمرین میکنه تا بتونه غلت بزنه ولی هنوزموفق نشده. عادتش اینه که در اوج گرسنگی و خواب ترجیح میده اول بخوابه و بعد تو خواب شیر بخوره خودش تغذیه ی انحصاری با شیر مادر رو‌ انتخاب کرده گاهی تمام صبح تا ظهر و گاهی تمام عصر خوابه. بیداری اش هم گوش شیطون کر و‌چشم حسود کور خوش اخلاقه. همچنان تو اجابت مزاح مشکل داره و بدون شیاف گلیسرین شکمش کارنمیکته و دوستم که متخصص اطفاله گفته ببرش فوق گوارش ببینه. باید تو پتو دو نفری تاب بدیم تا بخوابه و گهواره اش یا ننو مسافرتی بزرگ رو قبول نداره🙁

یه سری عکس با خاطره هاشون:



شب یلدا خونه ی یکی از دوستانم دو ساعتی نشستیم اون روز که رفتیم قائمشهر اولین مسافرت خارج شهر صدرا بود
تو راه رفت و مخصوصا برگشت. گریه و اذیت کرد. اون موقع هنوز کولیکی بود. یعنی گریه های کولیکی از ۲۵ روزگی شروع شد و در دو و نیم ماهگی ناگهان تموم شد. خونه ی خودمون هم یه یلدا کوچولو گرفتیم تا بابای بچه ها بیاد ۱۱ شب شد و پارسا بداخلاق خوابید و ما هم یه کم نشستیم




کاردستی بچه ها شامل السا عشق کنونی مهسا که حتی لباس عیدش هم السایی خریده و هواپیما عشق همیشگی پارسا و قلک برای مدرسه


گل بونسای تو شیشه هدیه خاله اتنا برای صدراست














روزهای سرد و بارونی و گاهی افتابی زمستون هم داره میگذره. بار سنگین مسوولیت هایی که رو شونه هام به تنهایی میکشم یه روز تو سالهای بعد با دلخوشی و شادی پایین میذارم و سر برمیگردونم با لبخند به راهی که پشت سر گذاشتم نگاه میکنم. الهی امین
پسندها (2)

نظرات (0)