سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

امشب یلداست (1391)

سلام به همه عزیزانم و سلام به زمستان.... سلام به پسر یکی یه دونه گلم. یه مرحومی بود که میگفت: چه زود ناگهان دیر میشود! هر روز بزرگتر میشی و من اغلب ساعتهای با تو بودن رو از دست میدم. وقتی میخوام بیام خونه یا بیام مهد دنبالت مثل عاشق ها دلم میتپه و پام رو پدال گاز بیشتر فشار میده. جدی میگم ها!! دست خودم نیست این همه دوستت دارم! گل پسرم اینقدر سرعت "تازه "هات زیاد شده که از فرصت نوشتن من  خیلی خیلی جلوتره... کلمات دست و پا شکسته ات چندین برابر شده. کلماتی که پشت سر هم بدن فعل تکرار میکنی . مثل یه معما که باید حلش کرد: آش..اقاهه....پله..پول (اقاهه از پله اومد بالا، اش اورد. پارسا بقیه پول رو ازش گرفت!) ...
30 آذر 1391

فسقل من هم!!

فسقل من هم برای ما عادت غذایی پیدا کرده. گوشت و مرغ و ماهی رو از تو بشقابش جدا میکنه و نمیخوره! اگه اشتباهی یه تیکه گوشت بره تو دهنش کل لقمه رو میریزه بیرون! این هم زمینه جدید حرص خوردن مامانش. امیدوارم گذرا باشه و نخواد سنت خانواده پدری شو ادامه بده!     فسقل من هم بعد از خواب ظهرش اصرار داره که : چایی! !     فسقل من دو روزی هست که به من میگه: خاله !!! اکثرا اصلاح میکنه که : مامان. .. و گاهی خاله میمونم!! فسقل من دلش میخواد برام خاطره تعریف کنه مثلا از مهدش : نی نی.. بالا.. ( بعد یه اخم میکنه). .. بشین... بازی!! ! فسقل من بلده خودش رو بزنه به اون راه ( کوچه علی چپ)!!!پارسا کنترل تلویزیون رو ...
13 آذر 1391

عاشورا 91

  عاشورا 91 - من و پارسا - مشهد - باب الجواد   چند روز تعطیل رو پدر و مادر من خونه مون بودن و هر روز حرم رفتیم. بعد از مدتها... پارسایی به تقلید از ما چهار رکعت رو کامل با ما همراهی کرد . قربون زیر لب زمزمه کردن هاش برم. به یمن اومدن پدر جون و مادر جون دلی از مرکبات  تازه و ماست نعناع و فسنجون و ... دراوردیم. ولی روز عاشورا برگشتن شمال و من و پسری رفتیم حرم. این هم از امسال... ...
13 آذر 1391
1