تاتی
سلام
گل پسرم...قند عسلم ....سلام
# چی بگم ازت که روز و شبم شدی و ..و...چجوری وصفش کنم نمیدونم.... حسی که فقط مامانا میشناسنش...
# چند روزه که تاتی میکنی تا برسی تو بغلم. به قدمهای کوچولوی خودت نگاه میکنی و .......
# چند روزه که تاتی میکنی تا برسی تو بغلم. به قدمهای کوچولوی خودت نگاه میکنی و میخندی...بای بای کردنو خوب یاد گرفتیگوشی تلفن و ایفون رو میذاری دم گوشت و توش حرف میزنی ... یعنی یه صداهایی از گلوت در میاری.
# من تو ٦ ماه اخیر اصلا پات جوراب نکردم...امشب یه کم بیرون سرد بود...با تعجب به پاهات نیگا میکردی. یه ساعتی از برگشتنمون به خونه نگذشته بود که دیدم یه گوشه نشستی صدات در نمیاد...بابایی اومد و دید که جوراب رو برداشتی هی میذاری رو پاهات نگاهشون میکنی.
# ٢-٣ روزه از ظهر به بعد غذا نمیخوری و دهنتو همچین چفت میکنی که نگو. امشب ولی ماکارونی خوردی و چه بامزه ادامه ماکارونی اویزون رو هورت میکشیدی تو دهنت.
# عزیز (مامان بابایی) چند روزه اومده خونمون و فردا هم بابابزرگ از راه میرسه.وقتی تو خونه همه بهت نگاه میکنن ذوق میکنی و الکی میخندی ولی وقتی با هم مشغول حرف زدن میشیم صدای اعتراضت بلند میشه که یعنی به من توجه کنین.
# پدر جون و مادر جون هم زنگ میزنن که عکسای نی نی گلمون رو بیشتر بذار ...دلمون تنگ شده...چشم ولی اگه بدونین چه سرم شلوغه.کلی درس نخونده دارم. دلم هم نمیاد تا شب نی نی رو بذارم پیش پرستار برم کتابخونه. میخوام هر روزشو ببینم. ولی خیلی زیاد نگران درسم هستم. شبا هم اینقدر خسته ام که پیش پارسا خوابم میبره. کتاب رو هم که باز میکنم.....ماشالله یه قرص خواب اوره....
پارساکوچولو گل پسره الان درست یک سال داره
خوشگله و با نمکه روی لپش خال نداره
موهاش صاف و طلایی چشماش درشت و روشنه
دل می بره با اون لباش وقتی که لبخند می زنه
همیشه توی دهنش یک شیشه یا پستونکه
نینی کوچو لو فقط کمی بزرگ تر از عروسکه
بابایی اسم باباشه مامانشم مامانی نی
یکی یک دونست چون نداره خواهر یا برادری
یکی یک دونست چون نداره خواهر یا برادری