سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

نی نی کوچولوی من

1390/8/26 21:51
نویسنده : مامانی
2,942 بازدید
اشتراک گذاری

 

نی نی کوچولوی من داره غذا میخوره. لقمه ها رو میذارم تو دهنش. با یه قاشق دیگه غذا رو هم میزنه. وسط جویدن غذاش چشمش به لیوان ابش میافته... حتی 2 ثانیه صبر نمیکنه تا لقمه رو قورت بده...غذا رو از دهنش میریزه بیرون و شروع میکنه به اب خوردن...و این اغلب تکرار میشه....یعنی نی نی ها صبرشون کمه؟ یا تصمیمشونو باید در لحظه عملی کنن؟ یا فکر میکنن چون هنوز زبون باز نکردن ممکنه تو همون ثانیه ما لیوانو برداریم؟ یا اونقدر تشنه هستن که نمیتونن به اندازه یه قورت دادن صبر کنن؟ من هم نی نی بودم این کارو میکردم؟ و هزاران سوال بی جواب دیگه....

 

نی نی کوچولوی من تو کالسکه نق میزنه که بغلم کن. حالا هم باید بغلش کنم...هم کالسکه رو هل بدم....................اما..............نی نی میخواد کمکم کنه؟!!! نق و نوق میکنه که من میخوام کالسه رو هل بدم.... حالا مجبورم هم بچه رو نگه دارم  جلو تا دسته کالسکه رو نگه داره و هلش بده و هم مواظب باشم کالسکه کج و کوله نره..... راستی شیب وزنی این نی نی بطور نگران کننده ای صعودی بوده!

 

نی نی کوچولوی من پشت در ایستاده و میکوبه به در و میگه ما ما... مو ما... یه لحظه صداش نمیاد ... صدا میکنم..پارسای مامانی...دوباره میگه م...م....ماما... و میکوبه به در.... بیرون که میام لبخند میزنه...د.س.ت.ش.و.ی.ی هم نمیشه رفت از دست اینا...باید بذارمش تو رورووک که بدونم از  دسته مبل بالا نرفته  سراغ کلید برق یا اشغال پاشغال تو دهنش نذاشته.

نی نی کوچولوی من  پشت مونیتور نشسته... به کلید هاش دست نمیزنه.  محو تصویر تو کامپیوتر شده....6-7 دقیقه میگذره... تو فیلم یه نی نی 2 روزه رفته حموم و موقع لباس پوشیدن داره بلند بلند گریه میکنه....نی نی من هنوز محو تماشاست. انگار احساس خاصی داره. میگم مامانی این تویی ها!..... میدونم هنوز نمیفهمه. ولی خوشحال نیست از گریه اون نی نی...

نی نی کوچولوی من و موبایل من!!!! ...میگم "پیشی میگه میو میو!!! "و اون هم گربهای که تو فیلم موبایلم راه میره رو نشون میده و میخنده. تو دلم میگم "خنده تو رو میخوام. اشکالی نداره تو حیاط بیمارستان مردم بگن دختره موبایل ندیده یا گربه ندیده!!!!"

نی نی کوچولوی من هوس میکنه رو مبل بشینه و لم بده و خستگی در کنه. پس خودش دست به کار میشه .... اول مبل رو هم قد خودش میکنه و بعد میره بالا.... میشینه تکیه میکنه و خوشحاله که مستقل شده...

نی نی کوچولوی من تمام وقت مامانو به خودش اختصاص داده وهمینطور یه طبقه یخچال رو برا خودش گرفته. مامانی که هفته هفته غذا درست نمیکرد حالا هر شب باید بعد خواب کردنش، تو اشپزخونه باشه.

نی نی کوچولوی من میدونه بخاری  اوفه و بارها به ما هم یاداوری میکنه که اون بخاریه و "هووووف" هست

نی نی کوچولوی من عشق منه.....حتی اگه جیغ بزنه که میخوام در مایکروویو رو باز کنم ودکمه هاشو بچرخونم....و حتی همش انگشتشو فرو کنه تو لوازم ارایش..... و حتی اگه تازه خوابیده و میای تو هال یه نفس بکشی میبینی پشت سرت بیدار شده بدو بدو اومده پیشت....حتی اگه نذاره یه کلمه درس بخونم...٥ دقیقه زیر دوش ریلاکس باشم...یه چایی با ارامش بخورم...نینی کوچولوی من عشق منه...با همه محدودیتی که برام اورده...

 

 

پی نوشت :  پزشک اوژانس زنگ زده که یه دختر 3 ساله با تنگی نفس اوردن.. اینجا هم که اطفال نداریم. بیاین برا  اعزامش  تصمیم بگیرین. اصلا دلم نمیخواست برم اوژانس.. مادر که شدم کم طاقت شدم تو دیدن بچه های مریض. دختر کوچولو تا میبینه یه روپوش سفید نزدیک میشه گریه میکنه. سریع معاینه میکنم و برمیگردم عقب تر. مثل اینکه بعد از حموم کبود شده و نفس تنگی گرفته ولی الان با اکسیژن بهتره. نگاه میکنم به مدارکش. بله... مشکل مادرزادی قلب اون هم چه پیچیده و عجیب ASD+ VSD+ severe PS+ great arterial displacement+ dexterocardia)) تازه ایناش یادم مونده. به زبون ساده قلبش 2 تا سوراخ داشت. یکی از دریچه هاش تنگ بود. رگها ناجور از قلبش بیرون میومدن وکلا قلبش چپه بود. ولی بچه زرنگی بود. تو این 3 سال مدام نفس تنگی و کبودی و بستری. یه بار انگار سکته کرده بود و دست و پای راستش خوب عمل نمیکنه. با پدر و مادرش صحبت کردم. میگن پول عمل نداریم. دکتر گفته 7 میلیون. و جدای از پولش گفته 80-90% از زیر عمل زنده بیرون نمیاد..........نمیدونم این بچه تا کی دوام میاره.... تا کی هر روز زجر میکشه؟ پدر و مادرش تو این 3 سال چی کشیدن و از این به بعد....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامانی طاها
26 آبان 90 16:41
قربون این پسر شیطون بلا که حواسش به همه چی هست
مامانی از پی نوشتت خیلی ناراحت شدم خدا کنه که هیچ بچه ای مریض نباشه


این واقعیت هر روز داره اتفاق میافته.خدا سالم نگهتون داره
مامان پارسا
26 آبان 90 20:10
دل و دستم برای نوشتن کامنت این پستت با من یاری نمیکردند،چقدر سخت وتلخ بود خوندن پی نوشتهات کااااااااااااااااااااااش...............
خدا برات سلامت و شاداب و موفق نگه داره نی نی ناااازتو
امیدوارم هیچ پدر و مادری دست و پنجه نرم کردن بچشونو با دردو رنج بیماریهای سخت نبینن و هیچ وقت هیچ پدر و مادری شرمنده مداوای سلامتی بچشون نشن اصلاًتو هیچ موردی شرمنده بچه هاشون نشن

ایشالله
مامان سام
26 آبان 90 21:49
اوه مامان پارسا من هر وقت اين پي نوشته هاتون ميخوام بخونم دو دل ميشم .آخه خيلي دل نازكم اما خوب آخرش ميخونمشون به خاطر اين دختر خانومه خيلي ناراحتم طفلي سه سالشه ايشالا خدا بهش كمك كنه من كه براش دعا ميكنم





خاطره مامان بردیا
26 آبان 90 21:50
قربون این نی نی کوچولو برم من که انقدر شیطونه.. مخصوصا اونجایی که مبل و اندازه خودش کرده و لم داده و خوشحاله.. جونمممممممممممممم


مامان سام
26 آبان 90 21:52
روي ماه پارسا رو ببوسيد خيلي بانمكه آره واقعا يه مادربايد به خاطر بچه اش خيلي از خودگذشتگي كنه


خیییییییییییییلی
مامان زینب(زینب عشق مامان و بابا)
27 آبان 90 0:36
سلام ممنون از لطفتون.انشا الله خدا نینی کوچولوی نمکدونتون رو حفظ کنه و همیشه شاد و سلامت باشید.با خوندن این پ. ن حسابی حالم گرفته شد و از طرفی خدا رو شکر کردم .من برای یه مریضی ساده زینب کلی غصه میخورم ٰگاهی گریه میکنم و ... خدا به پدر و مادر بچه های مریض صبر بده انشا الله.
مامانی آرمان
27 آبان 90 1:11
سلام عزیز جون
وایـــــــــــــــــ چه پسمل ناناســـی
خدا واستون حفظش کنه .... الهی خدا همه ی مریشها رو هم شفا بده مخصوصا کوچولوها رو ... پی نوشتاتون واقعا تاثیرذار بود ممنون
... بدرود


مامان زهرا نازنازی
27 آبان 90 5:20
ماشاالله 1000 ماشاالله


پی نوشت بدی بود الهی هیچ مادر و پدری این روزها رو نبینن

موفق باشی مامانی.


مامان یسنا
27 آبان 90 14:37
همیشه از خوندن پستای مربوط به پارسا لذت میبرم مامان از خود گذشته!!! راست میگی واقعا حسرت خوردن یه چایی بدون دغدغه به دلم مونده ولی این حسرت رو با دنیا عوض نمیکنم. پینوشتای تلخی دارین امیدوارم هیچ پدر ومادری مریضی بچه اش رو نبینه
مامان اسرا واسما
27 آبان 90 18:15
سلام گلم !اصولا من خنده های پارسا رو خیلی دوست دارم الانم بادیدن خنده نازش روی مبل وبعداز مستقل شدن کلی ذوق کردم اما افسوس که ذوقیدنم زیاد طول نکشید Oخدایا به بزرگیت قسمت میدم هیچ مادر و پدری رو شرمنده بچه هاشون نکنی
مریم
27 آبان 90 22:03
الهی فدای این فرشته کوچولو بششششششم من..الان فقط رفتم تا ته عکس هاشو دیدم..ای جوونم..من عاشق کوچولوها هستم،این یکیکه دیگه خیلی تپل و خوشمزه بود!!..ای شالله همیشه سالم باشه گل پسرتون.. خب و اما اینکه،الان نمی دونم چرا دارم احساس می کنم یه کم ته دلم خالی شده..گاهی با خودم فکر می کردم که نکنه زندگی کردن با یه پزشک سخت باشه،و حالا حرف های شما منو بیشتر به فکر برد..الان درس دارم باید برم..اما دوست دارم بعدا بیشتر با هم صحبت کنیم..اگر شما افتخار بدید..
مامان رامیلا
27 آبان 90 23:44
نازی خیلی بامزه است خدا حفظش کنه .
مامان آرینا
28 آبان 90 1:29
سلام.با افتخار لینکتون کردم.
مامان یسنا
28 آبان 90 1:35
خاله جون چرا اسم منو بین اسمای دوستای پارسا جون نیاوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اسمتون تو قسمت "همه دوستای خوبم" هست . ببینید





مامان ارميا
28 آبان 90 8:41
ناز ناز شيطون. قربونش برم انقدر جيگره. راست مي گي تموم وقتمونو گرفتن اين ني ني ها، يه خواب راحت نداريم ولي خدا رو شكر كه سالمن و داريمشون. خدا رو صد هزار مرتبه شكر. ايشالله كه هميشه سلامت باشن و شيطوني كنن.
خاله ی امیرعلی
28 آبان 90 12:48
خدا این نی نی کوچولوی نازتون رو براتون نگه داره چه همراهیه خوبی خیلی زیبا نوشته بودین مامانی خدا به مامان بابای اون بیمار کوچولو صبر وبرای بیمار کوچولو شفای عاجل عنایت کنه الهی امین هزاز تا بویییییییییییییی برای پارسای نازنین که دلم بدجور براش تنگیده بو
گالیا
28 آبان 90 22:23
کاش می شد یه قلب کوچولو برای این دختر کوچولو ساخت یعنی روزی می رسه که بشه از سلول های بنیادی برای هر مریضی یه قلب ساخت یا هر عضوی که نیاز هست؟
مامان آریان جون
30 آبان 90 0:02
خدا این نی نی کوچولوی بانمک رو براتون نگه داره. خیلی زیبا نوشتید.
مامان کیارش
2 آذر 90 12:22
سلام.انگار همکاریم! منم دیگه نمیتونم می می ها رو با آرامش معاینه کنم!.ایشالا همه بچه سالم باشن.لینک شدید
مامان نوژا
9 آذر 90 9:25
سلام دوست جونم با کارهای پارسا کلی شاد شدم اما با پی نوشت دلم گرفت امیدوارم همه بیمارستانها خالی از مریض باشه بوس واسه گل پسری