نی نی کوچولوی من
نی نی کوچولوی من داره غذا میخوره. لقمه ها رو میذارم تو دهنش. با یه قاشق دیگه غذا رو هم میزنه. وسط جویدن غذاش چشمش به لیوان ابش میافته... حتی 2 ثانیه صبر نمیکنه تا لقمه رو قورت بده...غذا رو از دهنش میریزه بیرون و شروع میکنه به اب خوردن...و این اغلب تکرار میشه....یعنی نی نی ها صبرشون کمه؟ یا تصمیمشونو باید در لحظه عملی کنن؟ یا فکر میکنن چون هنوز زبون باز نکردن ممکنه تو همون ثانیه ما لیوانو برداریم؟ یا اونقدر تشنه هستن که نمیتونن به اندازه یه قورت دادن صبر کنن؟ من هم نی نی بودم این کارو میکردم؟ و هزاران سوال بی جواب دیگه....
نی نی کوچولوی من تو کالسکه نق میزنه که بغلم کن. حالا هم باید بغلش کنم...هم کالسکه رو هل بدم....................اما..............نی نی میخواد کمکم کنه؟!!! نق و نوق میکنه که من میخوام کالسه رو هل بدم.... حالا مجبورم هم بچه رو نگه دارم جلو تا دسته کالسکه رو نگه داره و هلش بده و هم مواظب باشم کالسکه کج و کوله نره..... راستی شیب وزنی این نی نی بطور نگران کننده ای صعودی بوده!
نی نی کوچولوی من پشت در ایستاده و میکوبه به در و میگه ما ما... مو ما... یه لحظه صداش نمیاد ... صدا میکنم..پارسای مامانی...دوباره میگه م...م....ماما... و میکوبه به در.... بیرون که میام لبخند میزنه...د.س.ت.ش.و.ی.ی هم نمیشه رفت از دست اینا...باید بذارمش تو رورووک که بدونم از دسته مبل بالا نرفته سراغ کلید برق یا اشغال پاشغال تو دهنش نذاشته.
نی نی کوچولوی من پشت مونیتور نشسته... به کلید هاش دست نمیزنه. محو تصویر تو کامپیوتر شده....6-7 دقیقه میگذره... تو فیلم یه نی نی 2 روزه رفته حموم و موقع لباس پوشیدن داره بلند بلند گریه میکنه....نی نی من هنوز محو تماشاست. انگار احساس خاصی داره. میگم مامانی این تویی ها!..... میدونم هنوز نمیفهمه. ولی خوشحال نیست از گریه اون نی نی...
نی نی کوچولوی من و موبایل من!!!! ...میگم "پیشی میگه میو میو!!! "و اون هم گربهای که تو فیلم موبایلم راه میره رو نشون میده و میخنده. تو دلم میگم "خنده تو رو میخوام. اشکالی نداره تو حیاط بیمارستان مردم بگن دختره موبایل ندیده یا گربه ندیده!!!!"
نی نی کوچولوی من هوس میکنه رو مبل بشینه و لم بده و خستگی در کنه. پس خودش دست به کار میشه .... اول مبل رو هم قد خودش میکنه و بعد میره بالا.... میشینه تکیه میکنه و خوشحاله که مستقل شده...
نی نی کوچولوی من تمام وقت مامانو به خودش اختصاص داده وهمینطور یه طبقه یخچال رو برا خودش گرفته. مامانی که هفته هفته غذا درست نمیکرد حالا هر شب باید بعد خواب کردنش، تو اشپزخونه باشه.
نی نی کوچولوی من میدونه بخاری اوفه و بارها به ما هم یاداوری میکنه که اون بخاریه و "هووووف" هست
نی نی کوچولوی من عشق منه.....حتی اگه جیغ بزنه که میخوام در مایکروویو رو باز کنم ودکمه هاشو بچرخونم....و حتی همش انگشتشو فرو کنه تو لوازم ارایش..... و حتی اگه تازه خوابیده و میای تو هال یه نفس بکشی میبینی پشت سرت بیدار شده بدو بدو اومده پیشت....حتی اگه نذاره یه کلمه درس بخونم...٥ دقیقه زیر دوش ریلاکس باشم...یه چایی با ارامش بخورم...نینی کوچولوی من عشق منه...با همه محدودیتی که برام اورده...
پی نوشت : پزشک اوژانس زنگ زده که یه دختر 3 ساله با تنگی نفس اوردن.. اینجا هم که اطفال نداریم. بیاین برا اعزامش تصمیم بگیرین. اصلا دلم نمیخواست برم اوژانس.. مادر که شدم کم طاقت شدم تو دیدن بچه های مریض. دختر کوچولو تا میبینه یه روپوش سفید نزدیک میشه گریه میکنه. سریع معاینه میکنم و برمیگردم عقب تر. مثل اینکه بعد از حموم کبود شده و نفس تنگی گرفته ولی الان با اکسیژن بهتره. نگاه میکنم به مدارکش. بله... مشکل مادرزادی قلب اون هم چه پیچیده و عجیب ASD+ VSD+ severe PS+ great arterial displacement+ dexterocardia)) تازه ایناش یادم مونده. به زبون ساده قلبش 2 تا سوراخ داشت. یکی از دریچه هاش تنگ بود. رگها ناجور از قلبش بیرون میومدن وکلا قلبش چپه بود. ولی بچه زرنگی بود. تو این 3 سال مدام نفس تنگی و کبودی و بستری. یه بار انگار سکته کرده بود و دست و پای راستش خوب عمل نمیکنه. با پدر و مادرش صحبت کردم. میگن پول عمل نداریم. دکتر گفته 7 میلیون. و جدای از پولش گفته 80-90% از زیر عمل زنده بیرون نمیاد..........نمیدونم این بچه تا کی دوام میاره.... تا کی هر روز زجر میکشه؟ پدر و مادرش تو این 3 سال چی کشیدن و از این به بعد....