سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

مروری بر آبان وآذر

1394/9/26 0:50
نویسنده : مامانی
688 بازدید
اشتراک گذاری

سلام . بعد از دوماه فرصت شد تا درباره تون بنویسم. الان پارسای خوب و مهربونم خوابیده بعد از اینکه کلی گردن و کتف مامانشو با پاهای کوچولوش ماساز داد و مهسای کوچولوی دو ماه و بیست روزه توی گهواره اش خوابیده وپستونکی رو که از دیروز بهش وابسته شده ملچ ملوچ میمکه...

من کارم رو شروع کردم. برخلاف تصمیمم که میخواستم سبک کار کنم دوبرابر قبل شد.

 

صفحه اول: پرستار بچه

روزهای اول که برگشتم سوییت دنبال پرستار بچه بودم. یه مورد بود که خواهرزاده خدمه سی سی یو بود و هر روز اس میداد که میشه مرخصی و ساعت کار کمتر باشه و حقوق بیشتر!!! تازه از شهر کناری باید میومد و  منم روی تایم حساس بودم.

مورد دوم که اومد خونه مون ودیدمش فارسی خوب بلد نبود و موبایل هم نداشت واز محل کار قبلی اش که یک درمونگاه بود ناراضی بود. قرار شد خبرش رو بهم بده که مورد سوم پیدا شد. بعد فهمیدم که پرستار قبلی پارسا کلی خزعبلات پشت سر من به دومی گقته بود و اونو منصرف کرده بود که البته مسبب خیر شد. چون با سومی به توافق رسیدم وفعلا خیلی خیلی راضیم. خدا پدر و مادر عاشورپور رو بیامرزه که اینو بهم معرفی کرد (نیروی خدماتی که ناهارمون رو میاره دم سوییت)

پرستار جدید پارسا رو خیلی دوست داره و اول اونو ماچ و بغل میکنه..هر روز جارو میکشه و علاوه بر اینجا تا مدتی توی بوفه بیمارستان هم کار میکنه

صفحه دوم: روزمره

خب پارسا جون هم هر روز صبح میره مهدکودک  یه سرویس که هر روز صبح سرد ساعت ۸و ربع میاد دنبالش و ۷۰ هزارتومن میگیره و ساعت یک و نیم برمیگرده. با میان وعده و نهار سبکی که بهشون میدن حدود ۱۲۰ تومن مهد میگیره.

برنامه هم اینه که ۷ و ۴۵ دقیقه بیدار میشه میره توالت و بعد لباس مهد میپوشه و صبحانه میخوره و من خوراکش رو میذارم و تو این فصله پرستاره میاد و شروع میکنه به نظافت...هر روز همین برنامه هست ...

مهسا هم شبانه روزش ۴۸ ساعته هست یعنی یه ۲۴ ساعت بیدار و سرحاله و یه ۲۴ ساعت خمار و خواب. شیر خودمو میدم و موقعی که بیمارستانم یک و گاهی دو وعده شیر خشک میخوره. دوست داره به اطراف نگاه کنه. فعلا عاشق پرده آبی خونه اس و همچنین مناظر خال خالی و راه راه رو دوست داره.گوش شیطون کد شب ها خوب میخوابه ولی شروع خوابش خیلی اذیت میکنه. تا چند شب پیش با جارو برقی و نهایت خوردن شیر میخوابید ولی یهو از دیشب پستونک به دهن تو گهواره اش میخوابه

 

صفحه سوم: بابا

بابای خوب بچه ها هر هفته میاد و میتونه مهسا رو بخوابونه و یا پارسا رو سرگرم کنه و یا هربار مارو شام بره بیرون تا خستگیمون دربره.

دوبار که اومد با هم رفتیم سمت شمال پیش خانواده هامون. بار اول دو سه شب بودیم. پارسا یه کم مریض شد. بار دوم فقط یک شب موندیم و برگشتنی رفتیم عباس اباد بهشهر یه دوری زدیم.که البته کالسکه بچه نداشتیم و خیلی سرد بود و پسر هم علاوه بر علف ها استینش رو هم جیشی کرده بود که باعث شد بلافاصله برگردیم. البته لباس پارسا رو عوض کردم و رفتیم اکبرجوجه گلوگاه. دست باباشئن درد نکنه

 

صفجه سوم: خوشی ها و ناخوشی ها

لبخند بچه های گلم و سالم بودن عزیزانم خوشی همیشگی منه.

وزن مهسا خیلی خوب بالا رفت و واکسن دوماهگی اش رو خیلی خوب تحمل کرد بدون تب و بیقراری.

پارسا جهش خوبی تو یادگیری زده و بدون هیچ اصرار یا تمرینی از طرف من شروع کرده به خوندن و نوشتن حروف فارسی. الفیا رو یاد میگیره. از کتابچه جایزه مهدش تا کیبورد فارسی تبلتش و یا اسباب بازی الفبای عمو فردوس خودش تمرین میکنه. نقاشی کشیدنش کمتر شده ومرتب کتابهای دایره المعارف رو که براش خریدم ورق میزنه.

فسقلی به زور استامینوفن یا ویتامین آد میخوره .

پارسا جون هم از موقع بدنیا اومدن بپه تا یگماه مریض بود. اولش که کوکساکی و بعدش سرماخوردگی و درنهایت هم اسهال واستفراغ شد و وقتی دیدم زیر چشمش گود رفته وچیزی نمیخوره بردم سرم بهش زدن. بخش اطفال سرپرستارشون خیلی فرز و بدون درد ازش رگ گرفت.

صفحه چهارم: خواهر و برادری

از رفتار پارسا هیچ حساسیت و یا حسودی و یا بداخلاقی نسبت به خواهرش ندیدم.تو گهواره اش تابش میده و باهاش حرف میزنه. وقتی بیداز میشه اول میره سراغ خواهرش. باهاش تالی بازی میکنه و میخنده. خب مهسا هنوز برا درک این بازیها کوچیکه

البته یه بار که مامانم پیشنهاد وسوسه کننده ای بهش داد و اینکه اونها بچه رو ببرن خونه خودشون تا من با پارسا بیشتر بازی کنم که البته پسری هم بدش نمیمد از این موضوع.

یه بار هم گفت که از وقتی نی نی بدنیا اومده با من کمتر بازی میکنی

 

روز اول مهد کودک که قرار بود سرویسش بیاد دنبالش:


مهسا یک ماه و چند روزه هست اینجا

وقنی نی نی داری غذا و چایی ات همیشه سرد میشه. این سبزی ها و تربچه ها رو پارسا جون از محوطه کنده

نقاشی پارسا جون ۵ ساله از ایران

بالخره یکی رو رنگ کرد. عاشق اون تراس و کولر کشیدنش شدم

من و نی نی

پارسا در بخش اطفال. پرده هاشو خیلی دوس دارم

میگه مامان لیمو بذار گوشه لیوانم

 

لبتاب جدیدم که از امروز باهاش مینویسم:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)