سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

آخرین هفته اسپند ۹۴

1394/12/29 0:0
نویسنده : مامانی
691 بازدید
اشتراک گذاری

آخرین هفته سال سرد و بارانی بود

به خستگی از خرید و خانه تکانی مختصر و سرماخوردگی گذشت. و همچنین سر خوردن من از پله های خیس باعث دردهایی شد که احتمالا تا سال دیگه هم خوب نمیشهغمگین

دومین دندون جلوی پایین مهسا در حال پاره کردن لثه های پایین هست. سرلاک گندم و خرما میخوره ومیگه هممممم

پسری هم با شیرین زبونی و بداهه گویی هاش باعث لذت وخنده من میشه

پارسا میگه: مامان تو خردیبهشت گلها زیاد میشن ( احتمالا مخلوط خرداد و اردیبهشت)

تو محوط یه فروشگاه باز شده. یه بار پسر رو فرستادم مایع ظرفشوویی و یه بیسکوییت بخره ...برگشته میگه مایع گلی ندارن. میگم هرچی داشتن بگیر.... رفته با ماکارونی مانا و چند تا بیسکوییت و شکلات برگشته

یه روز دیگه دوهزار تومن دادم میگم برو ابمیوه و شیرینی بخر. بازهم رفته و برگشته میگه پووول بده..گرونه!!!

ظاهرا مثل خریدهای فروشگاهی من رفته هفت هشت تا ابمیوه و بیسکویییت گذاشته رو میز فروشنده و دوهزار تومن رو داده بهشخندونک

بعد هم تو خونه گریه کرده که چرا نمیذاری برا مهد هم بخرم. منم فرستادمش یه بستنی بخره و ساکت شه و یاد بگیره قد پولش خرج کنه... البته تقصیری هم نداره چون همیشه با خودم میاد از فروشگاه فله ای خرید میکنیم

 

این هم سوییت محل زندگی ما در اواخر زمستون

به اصرار پسر و تمایل خودم سه روز مونده به سال نو سفره هفت سین رو چیدیم اون هم بچه به بقل و هول هولکی. پرستارش هفت تا تخم مرغ از خونه شون اورده بود که رنگ شون کردیم. سه تا ماهی سه دم وسنبل بنفش. بوی عید..به به

از مهد کودک هم هیچ اثری از عید ندیدیم. نه عکسی و نه هفت سینی. فقط مربی باز هم یه کاردستی درست کرد و داد دست بچه ها از حاجی فیروز. ولی پارسا برا مربی اش یک کارت پستال برد و توش هم نوشت( خانومربی اید شما مبارک)

یه چارقد خریدم دوسش دارم گذاشتمش سر مهسا

این هم عکس پرستارش هست

این لباس ها رو هم طی چند ماه خریدم به بهانه عید البته بعضی هاشون سایزش بزرگه و به درد پاییز میخورهعینک

الان هم ۲۹ اسفند ۹۴

خونه پدربزرگ پدری بچه ها. ساعت نزدیک ۱۲ شب و همه خوابن.پارسا حسابی ا پسرعمه اش یازی کرد و البته یک لجبازی و گریه جانانه هم اون وسط داشت. برام میوه اورد  و یا کامپیوتر شطرنج بازی کردیم  ..با موبایل باباش برام پیام و استیکر فرستاد و حالا خوابیده.مهسا هم یه کم با محیط غریبی کرد و خوابید. منم به بیشتر لیست تلفن ام پیام تبریک فرستادم

ششمین بهار پسرم و اولین بهار دخترم مبارکتون باشه. سال نو رو به همه عزیزانم تبریک میگم. سالیان سال شاد و سالم باشین

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)