سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

ددربا عضو چهارم خانواده

ظهر ۵ شنبه ای از اذر با پرستار جدید رفتیم جنگل النگدره. واقعا هرفصلش زیباست..پاییزش یه چیز دیگه است   واقعا زیبا بود. پارسا و پرستارشون قدم زدن ومن رو یه کنده درخت نینی به بغل نشستم وسلفی گرفتم. فقط یه جاش بد بود که پارسا سرشو انداخت پایین وبرا خودش میرفت و هرچی صداش زدیم انگار نه انگار و حتی از عرض خیابون خلوتش هم رد شد. اینجا بود که تا مرز پیچوندن گوش پیش رفتم و اشکش دراومد. یه روز هم گذری رفتیم عباس اباد .خیلی روز سردی بود. در حد یه کم قدم زدن و عکس گرفتن.. ...
28 آذر 1394

مروری بر آبان وآذر

سلام . بعد از دوماه فرصت شد تا درباره تون بنویسم. الان پارسای خوب و مهربونم خوابیده بعد از اینکه کلی گردن و کتف مامانشو با پاهای کوچولوش ماساز داد و مهسای کوچولوی دو ماه و بیست روزه توی گهواره اش خوابیده وپستونکی رو که از دیروز بهش وابسته شده ملچ ملوچ میمکه... من کارم رو شروع کردم. برخلاف تصمیمم که میخواستم سبک کار کنم دوبرابر قبل شد.   صفحه اول: پرستار بچه روزهای اول که برگشتم سوییت دنبال پرستار بچه بودم. یه مورد بود که خواهرزاده خدمه سی سی یو بود و هر روز اس میداد که میشه مرخصی و ساعت کار کمتر باشه و حقوق بیشتر!!! تازه از شهر کناری باید میومد و  منم روی تایم حساس بودم. مورد دوم که اومد خونه مون ودیدمش فارسی خوب بلد...
26 آذر 1394

خاطره زرد و قهوه ای

عکس ها مال پاییز پارسال هست که با دوستم سمانه جون رفتیم گنبد و اطرافش. همسرش بعد یکسال عکسهایی رو که با دوربین خودش گرفته بود برام فرستاد ...
29 مهر 1394

خونه مادربزرگه

خونه مادربزرگ من چند تا عکس گرفتم ازش. باشد که یک روز دوربین حرفه ای و عکس حرفه ای بگیرم تو این عکس پارسا و پسرعمه من محمدجواد رو ایوون نشستن و با هم گپ میزنن. پارسا حروف انگلیسی رو شمرده  با اهنگ میخونه. بعد محمدجواد میپرسه بلدی اعداد انگلیسی رو تا چند بگی؟ پسر کوچولوم یه کم فکر میکنه و میگه:تا Z تا پارسال سن و سالشون نمیخورد اینقدر خوب با هم همبازی و هم صحبت بشن پسرم حاضرجواب هم شده و خیلی منطقی ادم رو قانع و گاها ضایع میکنه ...
29 مهر 1394

نوزاد وقت نشناس من

مثل همه نوزادان مهساسادات هم ساعاتی از شب رو با چشمهای کاملا باز میگذرونه و طبیعتا انتظار داره یکنفر دربست در اختیارش باشه. خصوصا ساعات اولیه شب شدیدا بیقرار میشه و تا حدود 1و نیم شب که بخوابه پدر منو درمیاره. دو شب پیش گریه میکرد و شیر بالا میاورد. نه تو بغل ارووم بود و نه روی پا. واقعا کلافه شدم. یهو یادم امد شاید کولیک باشه. ولی کولیک معمولا از 6 هفتگی شروع میشه.با اینحال تنها چیزی که در دسترس من بود شیردوش برقی بود که صدایی شبیه ریش تراش داشت. به محض اینکه روشنش کردم مهسا ارووم شد و چشماش رو بست. منم سریع دو دقیقه از صدای شیردوش و تو موبایم ضبط کردم برای مواقع بیقراری اش. برای پارسا قبلا سشوار روشن میکردم. الان مهسا 25 روزه هست و ه...
29 مهر 1394