یه عالمه هاپو و پیشی
پسری رو بردم باغ وحش . ظهر جمعه همراه الیاس پسربچه واحد روبرومون. دومین بار بود پارسا رو میبردمباغ وحش وکیل اباد. دفعه قبل یه کم علاقه نشون داد و بیشتر دوست داشت از سراشیبی ها بالا وپایین بره. ولی اینبار هیجان زده بود و خودش بر حسب علاقه اش زمان بندی میکرد چقدر یه حیوون رو نیگا کنه.... من هم گاهی صداش میکردم پارسا بدو بیا هاپو ( گرگ و کفتار و روباه و..) و یا بدو بیا پیشی ( ببر و شیر و پلنگ) و یا بدو بیا جوک جوک (انواع پرندگان)و....
اولین قفس مالل خرس بود که پسری ولش نمیکرد چون فکر میکرد همین یه جونوره که پیداش کرده...
تیپ جهانگردی هم زده....یا تیپ کابوی گله چرون؟!!!...
اینجا هم پارسا و الیاس (پسر همسایه که یا گشنش بود و یا تشنه و همش دست پسری رو میکشید که بسه بریم بعدی...)
در پس زمینه تصویر هم جناب ببر .
فکر کنم اهو جان یه لیسی به دستای پسرم کشید
و در اخر برای اولین بار پارسا تنهایی سوار ماشین بازی شد که البته نسبتا ایمن بود و 2 دور اول فقط گریه کرد ولی بقیه اش وقتی منو میدیید گره میکرد. نمیدونم بهش خوش گذشت یا نه...