سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

شب های قبل از کشیک

1391/7/20 23:22
نویسنده : مامانی
1,606 بازدید
اشتراک گذاری

مدتی هست که شیفت های بیمارستانم کم شده وعصر و شب های بیشتری رو کنار پارسا هستم.ماچ ولی تو همون چند تا دونه کشیک هم همش عکسا و فیلمای گل پسر یرو نگاه میکنم و دلم براش تنگ میشه.

البته اسمش یه شب کشیک بود. من که اهل اشپزی انچنان نبودم تو شب قبل از کشیکم چند جور غذا درست میکردم اخه باید اندازه 2 تا نهار و یه شام و میان وعده بعدی اش رو تهیه میکردم. نمیتونستم بسپارم به پرستارش. چون حواسش جای بچه میرفت به پخت و پز و بهانه ای داشت برای غافل شدن ازش. در ثانی دلم نمیخواد یه غریبه خیلی تو اشپزخونه ویخچالم سرک بکشه. عینکخب اینجوریم دیگه. غذای فریزری و مونده هم که عمرا نمیدم به پسری. پس تا نیمه های شب قبل شیفت تو اشپزخونه و...

 

 

و اما شب های کشیک که همش بی خوابی و خستگی و دلتنگی...

و اما بدتر از این ها شب بعد از کشیک : خسته و خواب الود  با یه وروجک که دلت میخواد نبودت رو جبران کنی ولی خییییییییلی خسته ای و داد میکشی سرش که بخوابه.خمیازه.. باید فکر کنی چی تو خونه کمه ..همه چی سر جاشه؟ پوشک کم نیست؟ نون تو فریزر مونده؟  یادم نره اشغال رو بذارم بیرون. تاریخ مصرف شیر رو نیگا کنم! لباس های شسته تو ماشین لباسشویی مونده. چقدر دلم سبزی خوردن تازه میخواد. پسری رو حتما حموم کنم و یه پارک هم ببرمش تا تو راه برگشت نون و شیر و میوه و..و...و...

تازه همه این ها وقتی که پسری درحال دندون در اوردن نباشه و فس فس نکنه و زبونم لال مریض نباشه..و سخت تر اینکه باید بیاندیشم فرداشب چه چیزهایی برای نبودنم بپزم؟؟؟!!!آخ

خب حالا اینجانب کی درس بخونم؟گریه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

یک دوست
20 مهر 91 23:42
سلام با تشکر از وبلاگ زیبا و پر مهر شما اگر تو زندگی دنبال کارهای خلاقانه و شگفت انگیز هستید اگر ثبت یه خاطره زیبا و ماندگار تو زندگی خودتون و کودک دلبندتون براتون ارزش داره حتما یه سر به سایت ما بزنید www.shahrekhatere.com چیزهای زیبایی برای شما داریم که تا به حال توی ایران مشابه اونهارو ندیدین
خاله ي اميرعلي
21 مهر 91 15:00
سلاممممممممممممممم وااااااي خوش بحال پارساجونم با اين مامان آشپزش نوش جونت گل پسري خانومي من ميمونم بعضي وقتا كه اونايي كه درس ميخونن و شاغل هستن چطوري به خونه و زندگيشون ميرسن منكه اصلا برنامه ريزي نميتونم بكنم براي ايندم!شايدم بيش از حد تنبلم اخه هروقت كه از دانشگاه بيام خونه تا شب ميخوابم بعضي وقتا هم گرسنه!!! چند وقت پيبش برام يه كار پيش ائومد مربي گري بايد ميرفتم يه خونه اي و براي يه پسر8ساله درس ميدام بخدا ياد پارسا افتادم گفتم كاش من مربي و پرستار پارسا بودم!
زهره مامان آریان جون
21 مهر 91 15:56
واقعا خسته نباشی. خواهرم پرستاره و با کلی شیفت های سنگین.واقعا می فهمم چی میگی.همیشه دلم برا خواهرزاده م میسوزه و به خواهرم میگم بچه که گناهی نداره تو خسته ای. واقعا خدا بهتون سلامتی بده پارسای گل رو ببوسید.
مامان امیرعلی
21 مهر 91 19:05
آخی عزیزم من که توخونه ام بعضی وقتاکم میارم وای به حال شما دستتون دردنکنه برای پسری سنگ تموم گذاشتیا
مامان آیلا
22 مهر 91 9:58
مامانی خودت رو خیلی اذیت نکن بابا پس این پرستاره هم باید یک کارایی بکنه وگرنه خودت از پا می افتی. راستی می تونی وسایل رو آماده کنی تا غذا بپزه ولی دست گلت درد نکنه عالیه نوش جون پارسا جون
مامان ارمیا و ...
23 مهر 91 12:53
وای چه خوشمزه. دلم آب شد. خسته نباشی مامانی. پارسا ایشالله بزرگ میشه جبران میکنه.
گالیا
23 مهر 91 21:23
به به چه غذاهای خوشمزه ای میگم هر کدوم رو گل پسری استقبال نکنه ما خواهان هستیم