سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

عاقبت دلتنگي

1390/5/9 11:51
نویسنده : مامانی
933 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی نازم. از صبح که اومدم سر کار تا حالا که ١ ظهره دلم برات یه ذره شده...

بدتر اینکه تا فردا ظهر هم باید بیمارستان بمونم .

تو هم مجبوری تو خونه پيش پرستارت بموني

 

niniweblog.com

تو رو خدا ميبيني....

مشغول نوشتن پست بودم که بابايي زنگ زده که ميخوام برم سر کار، پرستار بچه نيومده..... ( اينجانب در شهر غريب مشغول تحصيل يکي از شاخه هاي پزشکي هستم و هيچ فک و فاميل و اشنايي هم ندارم).......

هر چي زنگ ميزنم پرستاره گوشي اش خاموشه؟؟!!!

پارسا تو 4 ماهگي اش دو هفته اي تو مهد بيمارستان بود...فوري زنگ زدم مهد پشت بخش قلب.. گفتم که بچه ام قبلا اينجا پرونده داشته.ميتونم بيارمش؟  گفتن ميشه. تند تند يکي از دوستامو جاي شيفتم گذاشتم رفتم خونه... کيف و شير و سوپ و سرلاک و پتو و پوشک و البته پارسا رو گذاشتم تو ماشين و اوردمش مهد...

ني ني ام وقتي الان دادمش دست پرستار مهد ،همچين چسبيد بهم...

نميدونم چجوري تو تخت مهد ميخوابه؟

niniweblog.com

حالا اگه اورژانس خلوت باشه دم به ساعت ميرم پيشش...

1) امان از دست پرستار بچه

2)تا نوشتم آخ بچمو نديدم دلم تنگ شده..ديدين چي شد؟

3) اگه بدونين اون دفعه که اوردمش مهد چه بلاهايي سرش اومد

4) اگه بدونين چقد ناراحتم؟!!!!!!

 

niniweblog.com

الان زنگ زدن از مهد به اتاقم که بچه ات لبو شده از گريه...

بدو رفتم ديدم از بس گريه کريه کرده قرمز شده.. خيس خيس از عرق و ديگه  هق  هق  ميکنه...بغلش کردم. بوسيدمش. خندوندمش. خوابوندمش.....برگشتم سر کارم.

 

پارسا وقتی تو مهد از مامانش جدا میشد

2

 

وقتی رفتم پیشش کلی گریه کرده بود، اروم شد و به کشف اطرافش مشغول شد

0

 

قربون نی نی گلم برم..منو ببخش

ki

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

کاکل زری یا ناز پری
5 مرداد 90 16:59
مادر فداکار نی نی تو حتما" وقتی بزرگ شد قدرتو می دونه عزیزم خدا هم حتما" همیشه یار و نگه دار تو نی نیت هست
مامان پارسا
15 مرداد 90 15:13
قربون اون اشکات
ایشالا هیچ وقت غم و غصه راه دلتو پیدا نکنه خاله جون[









قربون همه پارساها و ماماناي گلشون
خاطره
18 مرداد 90 9:48
الهی بمیرم برات عزیزم ... منم باید از 2.5 ماه دیگه پسرم وبزارم مهد و برم سر کار... از الان با دیدن اشکای گل پسرت دارم گریه می کنم


غصه نخور. بچه ها سریع به شرایط جدید عادت میکنن. همین پسرم اخر شب با مربی و بچه ها جور شده بود
مامان آنیسا
24 مرداد 90 9:13
اشکای پارسارو دیدم خیلی دلم گرفت دخترم 9 ماهشه سر کار میرم میزارم پیش مامانم وقتی دارم ازش جدا میشم یه جوری نگام میکنه دلم میگیره