سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

دندانپزشک من

  ......................................................................... خیتم  ،   خیتی   ،  خیت      ( ریختم. ریختی. ریخت) اش بابا   (اشتباه) ......................................................................... امروز با کوچیکترین اتفاقی بدو بدو میرفت تو اتاقش دراز میکشید وپتو رو رو خودش مینداخت و سخت منتظر تا برم نازش رو بکشم. (با صداهایی که از خودش در میاورد مثلا گریه الکی) .......................................................................... میگه: توت فرنگی بخر!!  ما که امسال نوبر نکردیم نمیدونم چطور هوس کرده؟ تو مهد دیده شای...
27 فروردين 1392

ابر شکست!!

برای پسرم به زبان ساده توضیح دادم که چیزی که داره اتفاق میفته " رعد و برقه". گفتم که ابرها تو اسمون به هم میخورن مثل تصادف و بعد هم نور و صدا در میاد و بعد بارون.... شب پشت تلفن به پدربزرگش میگه:     ابر شکست.. . . . . میگه : سی دی گوئن گوئن بذار و من براش سی دی پنگوئن میذارم . . . امشب که خوابش گرفت گفت:   "همگی" لالا . . امروز شیفت ام رو نرفتم و از خیر پولش هم گذشتم و الان خوشحالم به خاطر همون یک ساعتی که بارون گرفت و با پارسا رفتیم تو حیاط و برای اولین بار رعد و برق دید و ترسید. مکانیسم رعد و برق رو براش توضیح دادم و با هم زیر رگبار ایستادیم. و تا...
22 فروردين 1392

ساندویچ میکر ندیده

قبل از عید که تو دفاع پایان نامه یکی از دوستام طبق معمول مراسم خوشمزه پذیرایی انجام شد دیدم تو بسته هر نفر دو تا ساندویچ کالباس نون تست با پنیر گودا گذاشته ... نشون به اون نشون که همون بعد از ظهر پرس و جو از "ساندویچ میکر دارندگان" و سرچ گوگل با پسری راهی بازار امیر شدیم و بالاخره یکی خریدیم  به 150 تومان. از فردا دیگه غصه ای برای اسنک مهدکودک پارسایی نداشتم. از ساندویچ پنیر و مربا گرفته تا مرغ رنده شده و بورانی اسفناج و حتی ماکارونی با سس قرمز. البته نان تست مغزدارهم خودش خوشمزه ترش میکرد.   توضیح: در زمان جهیزیه خریدن ما دیگه اخرش سرخ کن و کباب پز برقی و ماکروویو و سایدبای ساید بود و یکسال بعد ساندویچ میکر در جهیزی...
20 فروردين 1392

خلاصه نوروز 92

روز سی ام : سه نفری سال رو تحویل کردیم. بعد هم شروع کردم به جمع کردن وسایل خودم وپارسا و کنسرو و کتاب و... روز اول: کله صبح دربست گرفتیم برا تایباد. من و پارسا و پرستارش. 3 ساعت تو راه بودیم. بعد یه سوئیت حیاط دار بهم دادن و رفتم برا ویزیت مریض هایی که تو این چند روزه عید هیچ متخصصی تو شهر نبود. من باید مریض های قلب و داخلی ومغزو اعصاب رو میدیم. حتی زائو یی که تشنج کرده بود و زنی که یکسال تو ای سی یو به دستگاه وصل بود و  اکوی نوزاد و بیمارعفونت کیسه صفرا و ... من که رشته ام قلب بود روز دوم: هوا بهتر شد ویه سر رفتیم پارک. عصر هم پزشک اوژانس زنگ زد که یه خانم 3 ماهه حامله با طپش قلب اومده . گفتم علامت دیگه اد نداره؟ گفت نه. گفتم ...
17 فروردين 1392

امروز ما (17 فروردین 92)

موقع خواب انگشت اشاره شو تو هوا میچرخونه و میگه : نقاشی خط خطی ..................... اونقدر التماس کردم که بازی بسه بریم خونه که با اصرارش به اب بازی دیگه طاقت نیاوردم، گربه کنان و کشون کشون اوردمش تو ماشین وقول دادم دیگه نیارمش پارک ..................... دیروز تمام مراحل دسشویی رفتن رو خودش انجام داد تا پوشیدن ش و ر ت وشلوارش. امروز که بعد از دعوای پارک اومدیم خونه و بهش گفتم شلوارتو بپوش جهت بیشتر نزدیک شدن به مامان ناراحت یواش گفت: ب ..لد ...نیشتم ................... وقتی مهد بود ماکارونی درست کردم که خیلی دوست داره. خونه که اومد  ته کیفش دنبال خوراکی باقیمونده بود که پیدا نکرد. خواستم با ماکارونی...
17 فروردين 1392
1