در خبر امده است که...
پارسا رفته سلمونی و تا میتونسته گریه کرده و دست و پا زده تا موهاش کوتاه و سرش سبک شد. موقع بیرون اومدن از سلمونی ولی خندون بود و بای بای میکرد و به اقا سلمونی چشمک میزد و مرتب گردنشو میخاروند....
یه علیرضای کوچولو تو راهه این دنیاست تا بیاد و بشه پسردایی پارسا. ما هم برای دیدن این عزیز دردونه مون لحظه شماری میکنیم.
محمد امین کوچولومون به خاطر عفونت گوشش بستری شده. امیدواریم زود زود خوب بشه و سالم و سرحال برگرده خونه شون.
راستی پارسا الان اینقدر اقا شده که کنارم نشسته و سی دی نگاه میکنه و بستنی میخوره و گاهی نگاهی به من میکنه و سرشو میذاره رو پام. ولی نه نق میزنه و نه به لب تابم دست میزنه... این سی دی های با نی نی هم خوب چیزیه ها.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی