حال و احوالی با فسقل ها
دخترم ۱۴ ماهه شد
سعی میکنه حرفای ما رو بفهمه. دستورات ساده رو انجام میده. اب بخور. کنترل تلویزیون بده. موبایل بده. بشین. بیا بغلم. لالا کن.
وقتی میگیم دستت چی شد؟ میگه هوووووف
به بخاری و هر چیز نوک تیزی میگه هوووف
میگم بیا بوست کنم. میاد و لپش رو میاره جلو
میگم پستونکت کو؟ بالش رو بلند میکنه و زیرش رو میگرده. تو ۱۴ ماهگی میگه ماما..بابا..دادا...یه چیزی شبیه نهههه
برای اینکه بره بیرون کلاهش رو میاره سرش کنم.عاشق آب بازی تو حموم و سینک دسشویی هست
تو ۱۳ ماهگی یه دندون c و یکی از دندون های کرسی اش دراومد
میشینه کنار سفره و با غذای بشقابش ور میره و به چیزایی که میخواد اشاره میکنه.اگه چیزی توجه اش رو جلب کنه تا اونو بدست نیاره دهنش رو برا غذا باز نمیکنه
پسری سرش با مدرسه گرمه و تو اتاقش بازی میکنه و مرتب داد میزنه که مهسا اومد بیاین بگیرینش خراب میکنه بازیمو...
تو بازیهاش داشت بلند بلند نقش حیوون هاش رو بازی میکرد . میگه:
آقا شما تازه واردین؟
نه! من قدیمی واردم
خلاصه شیش سالش شده ولی هنوز بامزگی هاش رو داره.
این روزا زیاد برای پدرش دلتنگی میکنه و سر چیزایی که بهش میگم بحث میکنه. کلاس شنا میره و بعد کلی منتظر شدن و وقت گذاشتن میگه امروز نتونستم تمرین ها رو انجام بدم. منم میگم اشکال نداره. فرصت زیاده
موقع خواب دوست داره تاکید کنم که وقتی خوابیدی من تا صبح به مطالعه و کارهای خونه و.. میرسم و بیدارم و نمیدونم از چی میترسه
برای من این عکس یک کتاب حرق داره