مسواک پارسا
سلام. سلام. سلام.
کامپیوتر اینجانب هنگ کرده و خیلی کم سر میزنم به دفتر خاطرات گل پسر ( البته از زبان اینجانب) و حرفهای نگفته زیاده.
چسبیدن پسری به بنده و دایم اویزون بودنشان شدیدا ادامه داره و تنها چیزی که باعث فراموش کردن مادر عزیزشون میشه اسمارتیس میباشد. گاهی ارزو میکنم مثل کانگرو یه کیسه رو بدنم داشتم تا راحت تو خونه حمل و نقلش کنم.
و اما اندر احوالات نی نی ما اینکه:
از 19/10/90 رسما مسواک زدن رو شروع کرد. اول مسواک پرستارش رو از تو کیفش در میاورد و میرفت جلو در دستشویی و اینگ و اونگ که در رو باز کنین. من هم که تمایلش رو دیدم میبرمش تو دستشویی یه مسواک دست خودش و یکی دست من. مال خودشو زیر شیر میگیره و ابش رو میک میزنه و من با یکی دیگه دندوناشو مسواک میزنم. خیلی هم خوشش میاد. چون هم بغلمه..هم یه بازی جدیده...هم به جزیره ناشناخته (دستشویی) راه پیدا کرده. ...
این دو تا اقایی که اونجا ایستادن مسواک های پسرم هستن.
بابایی میگه دندونای عقبی شیار دارن بیشتر مسواکشون کن.
3 روز در میون هم که قطره اهن نمدیم بهش.
و در اخر اینکه مرواریدهای پسرم شامل 8 تا دندون بالا و6 تا پایین شده ...
( الان که این ها رو مینویسم یه زلزله تموم ساختمون بیمارستانو با 3 طبقه زیر بنا شدیدا لرزوند. خدا میدونه پس لرزه هم داره یا نه و یا منشا کجا بوده؟)