پارسا و ايينه شناسي
چه جوري يه ني ني با مفهوم ايينه اشنا ميشه؟ پارساي من 6 ماهه بود. رفته بوديم شمال عروسي عمه جون... چشمتون روز بد نبينه.. اين پسر ما چه شب حنابندون و چه شب عروسي تو سالن يه ريز گريه کرد. من کلي اسپند با خودم برده بودم، نه اينکه تو خونه اروم بود و يه ريز ميخنديد گفتم چشمش نکنن... ولي با اين گريه ها همه دلشون برام سوخت که تنهاي چه جور از پسش برميام!!! ماجرا از اين قرار بود که پسرم تو ارامش و دور از سروصدا بود و در واقع از شلوغي و ازدحام وحشت کرده بود، وقتي ميبردمش بيرون سالن يا تو اطاق تعويض لباس ساکت ميشد... مامانم هم که همش بغلش ميکرد ميبرد بيرون تا ساکت بمونه. در اينجا بود که پسرم ايينه را کشف...
نویسنده :
مامانی
11:06