سيد پارساسيد پارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
مهساساداتمهساسادات، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
سید صدراسید صدرا، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

پارسا،گل پسر ما

مهسا نامه...پارسانامه

مهسا کوچولوی من ! دختر نازم روزهای اخر اولین سال زندگیش رو میگذرونه. عشق کوچولوی من که این روزها خودجوش سعی در یادگیری زندگی داره قربونت برم من قربون میوه خوردنت که رو فرش و مبل له شون میکنی و با خودت همه جای اتاق تاتی کنان میبری قربون بی سر و صدا شدنت تو اتاق پر از اسباب بازی داداشی قربون اون پستونکی بودنت که خواب شب رو ازم گرفته قربون انگشت اشاره ات که شده حرف و زبون این روزهات عزیزکم ناز مامان...این روزای اخر شهریور اهنگ زمزمه میکنی مبهم و صدای نازک کمتر میبینم چهار دست و پا بری قربون به شکم خوابیدن و پشت قوز کرده ات شرطی شدی هر وقت تشویقت میکنم میری سراغ اسباب بازی حلقه هات و برای خودت دست میزنی قربون به سقف...
24 شهريور 1395

زنبور در مهمانی ما

جمعه اول شهریور قرار بود دوستم با دوتا پسراش بیان خونه مون (همون سوییت بیمارستان). از شب قبل مرغابی و فسنجون بار گذاشتم و برنج و کیک و میوه و وسایل شیرموز و..خریدم. صبح ۷ بود که با استرس و فحش به خود رفتم بیمارستان و ۸ برگشتم. چند تا مریض از شب  قبل اوژانس مونده بودن.همش فکر میکردم فسقل بیدار شده وگریه میکنه ولی همه چی به خیر گذشت.تو این فاصله برنج از نگهبانی گرفتم و از فروشگاه بیمارستان نمک و نوشابه خریدم. ماکارونی و وسایل سالاد اماده کردم  و جارو  و نظافت و صبحانه دادن بچه ها و... ساعت ۱۱ مهمون هام اومدن. همون دوست جراح ام که قبلا همسایه دیوار به دیوارمون بود تو بیمارستان. الان جراحی اطفال تهران قبول شده و کلا دارن ...
5 شهريور 1395

تابستانه و واکسن ۶ سالگی

اون زمانی که مشهد بودیم و واکسن ۱۸ ماهگی پارسا رو زدم تو کارت واکسنش نوشتن : مراجعه بعدی قبل از مدرسه چقدر به نظرم دور میومد اون زمان. چقدر خوشحال بودم الان پسرم فکر میکنه و حرف میزنه و نظر و اختیار و عقیده و منطق داره. هر وقت صحبت از واکسن ۶ سالگی میشد فکر پارسا شدیدا درگیرش میشد و راجع به دیرتر زدنش و اختراع روش های خوراکی واکسن حرف میزد. منم میگفتم اصلا ولش کن یکی دو سال بعد میزنیم. تا اینکه یه روز صبح گفتم بیا بریم بیرون دور بزنیم و تو ماشین راجع واکسن گفتم. اول اینکه اضافه وزن داره  (۲۹ کیلو) درحالی که قدش حدود صدک ۵۰ هست و بعد اینکه من فیلم میگرفتم وپارسا اخ اخ میکرد و دستشو تکون میداد. خانمه هم مجبور شد دوبار سوزن رو ...
3 شهريور 1395

نیلوفر ابی

تابستون هم به نیمه رسید .و من با یک خستگی مزمن در حال مبارزه هستم و این منو خسته تر میکنه. کار خونه که واقعا تموم نمیشه هیچوقت و یه ورش رو ردیف میکنی یه ور دیگه اش میگه من من من....حالا کارهای دو فسقل بماند. پارسا جون این روزها یه کم عصبی و زودرنج شده و بیشتر سر غذاخوردنش مشکل داریم با هم. البته از حدود ده روز قبل سخت نمیگیرم ولی هنوز اذیت های ماه قبل یادشه و به من میگه تو رو از یه میکروب کمتر دوست دارم..قربونش برم که که میخواد حرفی رو که زده راست و ریست کنه ولی نمیتونه.تعداد غذاهایی که دوست داره ومیخوره هر روز کمتر و کمتر میشه.این روزها حتی کشک بادمجون هم نمیخوره و ماکارونی استثنا اگه شکلی باشه اونم بدون گوشت و محتواش.ناهار هرروز پل...
22 مرداد 1395

روز دختر مبارک

  مهسا كوچولو ١٠ ماهه شد دقيقا از روزي كه ١٠ ماهه شد چند قدم راه رفت. به پاهاي كپل كوچولوش موقع راه رفتن نگاه ميكنه و دستاش رو مشت ميكنن و خوشحال سعي در حفظ تعادل داره دقيقا از روزي كه ده ماهه شد به من گفت ماما به خاطر اينكه دندونهاش سريع داره درمياد و اولين دندون شيري پسر هم افتاد يه كيك خريدم براشون دندون شيري اش به يه مو بند بود ولي اجازه نميداد دست بهش بزنم. دندوناي دايمي اش هم از عقب رشد كرده بود. علايم ٦ سالگي پسرم ظاهر شد. تو عکس مهسا خیلی خوابش میومد و حمله کرده بود تو کیک و نق میزد. پارسا هم تعداد عکسها رو با انگشتش امار میگرفت تا ۱۰ تا عکس گرفتم طبق وعده بریم سر کیک. این شد که حتی یه عکس خوب هم درنیومد ...
13 مرداد 1395

تیر۹۵ ابری افتابی

دختر كوچولوم داره دندون هاي بالا درمياره. يه كم بيقراره و بزاقش اويزونه. با اينكه يه خط سفيد كوچولو اون بالا لثه رو پاره كرده ولي با مالش دندونهاش صداي قرچ قرچ درمياره مغزم خط خطي ميشه.(۳ تا دندون بالا اواخر مرداد تا اواسط تیر بیرون اومد) فسقلي ميخواد خودش غذا بخوره و بعد از له كردن و پخش كردن غذا روي ميز روروكش ميذاره تو دهنش. اگه پشت ستون يا صندلي باشه ما رو به بازي ميگيره و از دو طرف تالي بازي ميكنه. الان ٩ ماه و ده روزشه ماما ميگه. البته بيشتر اوقات هدفمند نيست. دندون های پایین دایمی پسر هم کامل رشد کرده ولی هنوز دو تا لق قبلی نیفتاده. بهش میگم دندونات دو صف واستادن نون بخرن..میخنده.. سومين روز ماه رمضون درحالي كه هوا گرم بود و پارسا ...
14 تير 1395

مهسا ساداتم ۹ ماهه شد (اتلیه خانگی ۵)

دختر کوچولوم مراحل رشد و شناخت رو سریع پشت سر میذاره. بدون تکیه گاه میایسته و دست میزنه. مرتب دنبال برادرش چهار دست و پا روون هست. میدونه وقتی کنار میزم خوراکی در راهه و وقتی کنار چوب رختی وامیستم بیرون رفتن درکاره. م م م و ب ب ب میگه و از امشب سعی میکنه دو انگشتی تکه های غذا رو برداره و خودش بخوره. حتی مشاهده شده در راستای رسیدن به این استقلال تکه های غذایی که به دهنش میذارم بلافاصله از دهنش درمیاره ومجددا با خوشحالی به دهنش میذاره. خودشو برای من وبرادرش لوس میکنه. میاد روی شکمم دراز میکشه ولپش رو میذاره روی صورتم ودوست داره زیرگوشش زمزمه کنم. و گاهی همینطور میخوابه. البته اغلب صورتم با اب دهنش شستشو داده میشه. دندون بالای...
6 تير 1395